خسته از دنیای دونیم
درمسیر آزمونیم
پا پی لیلای واهی
راهی بحر جنونیم
خانه جز ایران ندریم
جز خرد عنوان نداریم
وای ؛ اگر ایران نباشد ؟
بر خدا ایمان نداریم
آفرینش پر بیاراست
آنچه جود آمد خداخواست
نام ایران کیمیایی
کز دل عام بپا خاست
مردمی دایم لهیفیم
کارپرداز فریبیم
بیخیال و بی تفاوت
از خوشیها بی نصیبیم
باهدف پیمان نبستیم
یک به یک از هم گسستیم
با تأسف بی تعصب
ازکنار هم گذشتیم
طرح نو اندیشه کردیم
فاصله را بیمه کردیم
عشق را قامت شکستیم
عاشقی را هیمه کردیم
آتشی در سینه مانده
شعله را تا دل دوانده
همدلی سقط جنین و
اعتماد افسانه خوانده
عابری گم کرده راهیم
عضو ناکرده گناهیم
دست بر دامان تقدیر
منتسب بر اشک و آهیم
قطره ای چشم انتظاریم
لحظه ها را می شماریم
مثل برگ زرد پاییز
گردۀ طوفان سواریم
ریشه در گلدان رهانیست
وسعتی در ساقه هانیست
شاخ وبرگ از هم گریزان
حس آزادی ؛ چرا نیست .؟
پیرنظر(سلیم) تابستان ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 امرداد 1401 20:19
درود بر شما
سیاوش دریابار 28 شهریور 1402 10:22
با سلام
مهرتان مستدام
شعرتان جاودان