آب شد دل
بسی کردی نگاهم آب شد دل
درون چشم خیست قاب شد دل
کشاندی قلّه احساس ما را
بسوی عشق تو پرتاب شد دل
چه کردی که فقط با یک اشاره
به شبهای دلت مهتاب شد دل
نگاهت در نگاه من گره خورد
حواسم رفت اسیر خواب شددل
بسی سجاده بگشودم به عشقت
برای ما شدن محراب شد دل
به تار موی گیسوی کمندت
چنان نیلوفری مضراب شد دل
تو اصل عشقی احساست خدائیست
رکابت جان فشان اصحاب شددل
گل نیلوفرم ؛ روئیدی از عشق
ترا گهواره چون مرداب شددل
حجابت را که از رُخ برگرفتی
" سلیمان " گفتنم ؛ ارباب شددل
توخورشیدی و من ماهم زمین عشق
میان ما سه تا نساب شد دل
پیرنظر (سلیم)
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 09 آبان 1396 01:10
کشاندی قلّه احساس ما را
بسوی عشق تو پرتاب شد دل
درودها و آفرین ها بر قلم زیبایتان
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 11 آبان 1396 20:58
بسیار عالی ، ترانه غزل بسیار زیباییست