بسمه اللطیف
حسرت عشق
بندی از سلسله عشق به پایم کردی
بعد از آن با دل بیمار رهایم کردی
پر کشیدم سویت آن گاه که با یک نظرت
در گذرگاه خود از دور صدایم کردی
لحظه ای روی تو را دیدم و مدهوش شدم
روح وار از قفس جسم جدایم کردی
آمدم تا سر خود را بنهم بر قدمت
ولی از سرزنش انگشت نمایم کردی
بیشتر گفتی و مهرت به دلم بیش نشست
هر چه مجروح تر از تیر جفایم کردی
گفتی این دست محال است به دستت برسد
پس چرا این همه محتاج شفایم کردی
در شب تیره حرمان به خیال لب خود
مست از آن نوش خوش هوشربایم کردی
تا مگر از تو رسد بوی خوشی وقت سحر
صبحها هم نفس باد صبایم کردی
عمر من نقش بر آب است در این عشق و تو نیز
خوب در حسرت این کار فنایم کردی
#مهدی_رستگاری
سوم بهمن سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
بیست و سوم ژانویه ۲۰۲۴ میلادی
غزل سرایی گروه ادبی《ادیبانه》
دفتر شعر روزگاران
۹۹۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 07 بهمن 1402 11:10
درود بر شما
مهدی رستگاری 08 بهمن 1402 07:42
درود و سپاس
یاسر قادری 09 بهمن 1402 00:14
درود جناب رستگاری
دلنشین و شیوا
مهدی رستگاری 09 بهمن 1402 02:03
درود و سپاس جناب قادری عزیز. لطف دارید
محمود فتحی 09 بهمن 1402 12:05
سلام گرامی سروده ای زیبابود
مهدی رستگاری 10 بهمن 1402 10:54
متشکرم از حسن توجه شما