تا که دلبر خبر از منزل جاویدم داد
مژده بر نقطه ی پایانی تردیدم داد
نا امید از نگه مستِ نگارم بودم
دستِ غیبی به سحر، رایتِ امیدم داد
چه گناهی ست؟ اگر حاصلِ تاکی خوردم
تاک از شیره ی جان، باده ی توحیدم داد
تُهمَت آمد که به خاکم بنشاند، امّا
قاضی پرده نشین، مسندِ خورشیدم داد
صبر کردم به بلایی که در آن بود فنا
بختِ پیروز اگر بوسه به تمجیدم داد!
کور باد آنکه روا دید به من دوری را
از بهشت تو به یک سیب، روادیدم داد
بوسه ی گرم تو نازم که به فتوای جنون
حکم بر رفع غم و محنتِ تبعیدم داد
14 شهریور 1400
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 16 شهریور 1400 01:27
.مانا باشید و شاعر
طارق خراسانی 16 شهریور 1400 21:47
سلام و درود
سپاس از نگاه پر مهرتان
در پناه خدا
علی مزینانی عسکری 16 شهریور 1400 07:36
درود استاد
دستمریزاد
طارق خراسانی 16 شهریور 1400 21:48
درود بر جناب عسکری عزیز
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا
محمد مولوی 17 شهریور 1400 00:07
درود برشما