هر دو جهان را گُهرَم عاق کن
کار بود سخت و تو آن شاق کن
بوسه بزن بر لبِ معشوق خود
همنفسم باش و نفس چاق کن
چرخ رها کن که نیرزد به هیچ
کارِ جهان عاقبتش رفتن است
ژِنده لباسی به خوشی بَر تن است
بَد ز جهنم بود این چرخِ دون
شاد زی ام، تا مَنِ مَن، در مَن است
بَد، بَد و هرگز نخرم بَد به هیچ
رفتم از این خانه که خود ساختم
خونِ جگر خورده و پرداختم
یار مرا خواند و به جان تاختم
بُرد بوَد ، آنچه که مَن باختم
طارق تان هیچ بوَد، زَد به هیچ
هیچ منم، هیچ منم، هیچ هیچ
جان؟ همه جان، پیرهنم، هیچ هیچ
پیرهنم تن وَ تنم هیچ هیچ
درد مرا ؟!!!
داد زنم
هیچ هیچ …
لطفِ خدا هست چه بی حَد به هیچ
بداهه
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 15 اسفند 1402 06:09
لطیف و دلنشین
طارق خراسانی 15 اسفند 1402 10:28
سلام و بس درود
سپاس فراوان از مهر حضورتان
در پناه خدا ????????????????????
محمد مولوی 15 اسفند 1402 13:48
بسیار زیبا مانا باشید
طارق خراسانی 18 اسفند 1402 21:29
سلامدوست نازنین شاعرم
سپاس از مهر نکاهت
در پناه خدا
محمود فتحی 16 اسفند 1402 06:17
سلام بسیار زیبا بود بانو باآهنگدهیچ آمدیم باهمان آهنگ برباد رفت
دیر دانستیم که باپندار هیچ آمده بودیم درود برشما گرامی
طارق خراسانی 18 اسفند 1402 21:30
سلامودرود بر حضرت دوست
سپاس از حضور گرم و پر مهرتان
در پناه خدا