پاییز بوسه هاست، زمستانِ خنده ها
بیچاره من، که بند شدم پای بنده ها
گفتم که آدمم، شده اشرف به هرچه خلق
آورده کم به ساحتِ پاکِ پرنده ها
باور مکن ولی به صداقت قسم شبی
دیدم ز من سَرَند تمامِ چَرنده ها
انسان دَرنده نیست؟! کمی در خودت نگر
انسان درنده ای ست فرای درنده ها
او خود خزنده ای ست به دریا، زمین، هوا
زهرش به خاک و خون بکشاند خزنده ها
ژن ها جهیده اند به سوی کمالِ ظلم
آتش مگر حریف شود بر جهنده ها
محکومِ مرگ، هیچ نداند چه بُرده است
گنجی بزرگ از کفِ دستِ بَرنده ها
از جان سروده ای ست برای دلم، چنین
پاییز بوسه هاست، زمستانِ خنده ها
10خرداد1402
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 خرداد 1402 10:08
درود و سلام موفق و مانا باشید
سروش اسکندری 28 خرداد 1402 15:25
درود بر شما،پاینده باشید