3 Stars

گریه هایم در هفت روز

ارسال شده در تاریخ : 19 بهمن 1394 | شماره ثبت : H942573

من
کنجی از این دیوار نازک ...
پوشه ای از کاهگل های دیواری ...
عکس سهراب ، روی میخ فرسوده ای ...
یادم میاد
قایقی داشت سهراب ...
ای سهراب شعرها ...
قایقی داشتی فقط در ذهنها مانده ...
تمامش میکنی زندگی را تا برویم دورترین جا ؟
و اما
پدرم ...
گنجینه ای کنار دیوار کاهگلی ...
این جیب نه ، اون جیب نه ، تو جیب ساعتیش ...
کمی مغز پسته ، بادوم زمینی ...
خوشحال به کنجی می نگرد ...
به کنجی که عکس سهراب روی میخ فرسوده ای بود ...
پدر، به چه می اندیشید ؟
چیزی گلویش را میفشرد...
و ترکید چیزی که نباید ...
حالی بود که حتی سهراب هم نتونست کمکش کنه...
در نهایت
مادرم ...
خدایا، دیدیش تازگی ها ؟
هفت روزه گذشته، ازش خبری داری ؟
اشکهاش جاری شد پدرم ...
بازهم سهراب نتونست کاری بکند ...
پدرم گریه هایش چون سیلی جاری بود ...
خانه قدیمی، حیاطی با درختهای خشکیده در هفت روز ...
هفت روز مادرم باهاشون حرف نزد ...
و اما
گریه هایمان در هفت روز ...
کاسه ای پر شده از قطره های آب سقف ...
ریختم به دیوار کاه گلی ...
حتی دیوارهایمان دیگر بوی نم نداد ...
مادرم را میخواستند ...
پدرم گریه میکرد ...
به عکس سهراب خیره شدم ...
به آن میخ فرسوده ای که در نهایت افتاد ...
سهراب شکست ...
میخ فرسوده خانمان هم طاقت دوری نداشت ...
پدرم خیره بود ...
پرسیدم پدر بریم ؟
خیره مانده بود ...
و اما هفت روز دیگر گریه ...
حتی پدر هم طاقت دوری نداشت ...
خداحافظ ...

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 230 نفر 352 بار خواندند
حسن کریمی (21 /11/ 1394)   | علیرضا خسروی (21 /11/ 1394)   | محمد مهدی سروش (23 /11/ 1394)   | علیرضا صادقی (26 /11/ 1394)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (21 /11/ 1394)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا