3 Stars

باران

ارسال شده در تاریخ : 23 اردیبهشت 1395 | شماره ثبت : H943248


چشم هایم خیس آب_

اشک هایم به سرازیری باران شمال_

غم ها در دل من،خانه ی ویلایی دارند به رهن_

و جدایی، که شده قصه ی تکراریه من در شب تار_

و دلم،

مثال یک قایق بشکسته ی در گل مانده، که ندارد احوال_

و غرورم،

که در این ساحل طوفان زده ی احساسم،پژمرده_

و زبانم،

که شکایت دارد ز بدی ها، بسیار_

آه ای آب زلال_

من چه کردم که شدم برده ی عشق پوچم_

که تبسم هم بر این لب یخ بسته ی من،هست محال_

سیلی آمد و رفت،بادبانها شکست_

و همه خاطره های عشق من شست، برفت_

و یکی گفت به من،

این چه حالیست که داری، چرا؟_

زندگی کوتاه است،پس تو را هیچ نباشد ملال_

ولی افسوس، که من زخمیه این عشق شدم_

و ز دلتنگیه این غروب غمناک، کنم زود فرار_

آه ای آفتاب_

برو در پشت همان ابرهای پر بار_

که ببارد باران_

و ز این کاسه ی دردناک دلم،باز بکاهد آرام_

کاش میشد که نهال دل من سبزشود_

و همین عشق که این طور مرا ساخت خراب، بشود بر دگران،نیز حرام_

آه ای آفتاب_

پس تو هم بر سر این نهال کوچک بتاب

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 254 نفر 347 بار خواندند
امید محبی (آرسین) (26 /02/ 1395)   | علیرضا خسروی (30 /02/ 1395)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 1

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا