یکی هست میونه ماها. که ازش فراری هستیم
ما فقط دل به همین دنیا وزندگی بستیم
یه نفر هست که شبها روی نیمکتی نشسته
توی دله حلبیشم پره از چوب شکسته
سر و وضعش عددی نیست. ژنده پوشه ولی خسته
چشماشو به روی هر چی غمه توو زندگی بسته
صورتش پر از سیاهی . دو تا کفشاش تیکه پاره
واسه لالایه شبونه. حتی یک پتو نداره
کلبه ی آرزوهاشم. سر و ته ختمه یه کارتن
زندگیش پر از کپی هاست. مثل کاغذ زیر کاربن
دوست و همدمی نداره. تنها و بی کس و کاره
شبا هر شب روی کارتن. سرشو زمین میذاره
مثل ما دنبال مد نیست. صاف و ساده. بی غل و غش
لباساش پر از غباره. آخه سقف نداره خونش
کاش میشد ما هم مثل اون. خاکی و صمیمی باشیم
توی دنیا خوش بمونیم. فکر فردامون نباشیم
به امید روزی که فقر را ریشه کن کنیم
آرسین
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
علیرضا خسروی 14 خرداد 1395 21:39
درودها شاعر گرامی
طلعت خیاط پیشه 14 خرداد 1395 22:00
جناب محبی ارجمند
درود بر شما
عظیم صوفی 16 خرداد 1395 20:48
سلام دوست من کارت ارزش دوست داشتن را دارد.کاش یه کم پخته تر می شد.شاید با یه کم کار میشد کوتاهتر
وزیباتر هم گفت .به هر حال لذت بردم.ممنون