کس نتوان که جَم زند، زندگی را رقم زند
بدون سرنوشت کسی کی بتوان قدم زند
پشت سرت نگه مکن ،گذشته ها گذشته است
گر دل بی طاقت تو ،موج دگر ز غم زند
سختی اگر تو دیده ایی ،طعنه ز کس شنیده ایی
کارِ دگر نمیشود دفتری را به هم زند
کم و زیاد نمیشود تقدیر و سرنوشت ما
آنچه که از روز ازل به صفحه ی قلم زند
خدای لایزال ما،صاحب اختیار ما
آنچه که هست مقدررات، کس نتوان که دَم زند
قدرت کس نمی رسد به قدرت خدای ما
صحبت بیهوده چرا ،عرب و یا عجم زند
به قدرت خدای ما شک و شبهه ایی که نیست
کسی که شک نموده است بر قلم و عدم زند
کم وَ کسر نمیشود زِ قدرت خدای ما
بخوان ،بنال تو ناظما، چشم و دل تو نَم زَنَد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 07 فروردین 1400 21:53
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 08 فروردین 1400 10:44
حسین خیراندیش 10 فروردین 1400 03:52
درود
سپاس از همراهی تان