شبی در محفلی با یار بودم
در آن شب محو آن دیدار بودم
نگاه مهربانی داشت از مهر
خودم شرمنده ی بسیار بودم
نوازش میکند دل را به خوبی
من آن شب تاسحر بیدار بودم
صدای عاشقان دل شکسته
بگوشم میرسید هوشیاربودم
زهوشیاران عالم دیدم آنجا
خودم شرمنده ی دیدار بودم
به سجده خاک بر صورت عیان بود
که من غافل از آن هوشیار بودم
خوشا آنان به این محفل رسیدند
نخوابیدن ولی من خواب بودم
صدای ناله های عاشقان را
شنیدم شاهد اسرار بودم
شبی را گر به این محفل رسیدی
ز ناظم یاد کن هرجا که بودم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
زهرا حسین زاده 27 فروردین 1395 02:15
سلام
جناب استاد خیراندیش شاعر بزرگوار
آفرین بسیار زیبا بود
موید باشید
حسین خیراندیش 27 فروردین 1395 23:16
سلام از عنایت و لطف شما سپاسگذارم