شبی درد دلم گفتم به دریای خروشان بود
صدایم میشنید اما ولی افسوس که طوفان بود
کنار ساحل دریا نشستم با دلم تنها
که میزد موج در آن ساحل نگاه مرد حیران بود
نگاه من به موجی بود خروشان مثل قلب من
که مینالید از طوفان دلم آن دم پریشان بود
صدای موج دریا را در آن ساحل ک من دیدم
نمیباشد دمی آرام صدای شعر بی جان بود
نشستم مدتی آنجا که تا دریا شود آرام
ولی طوفان نمیخوابید نه بر دردم درمان بود
کبوتر های دریایی به پرواز اند همه اینجا
دل من در قفس آن شب اسیر درد پنهان بود
بیا پرواز کنیم ای دل به این دریای پر آشوب
زنیم بر موج این دریا مرا این عهد و پیمان بود
یه روزی میشود آرام همین دریای طوفانی
تن سرد تو ای ناظم در آن وقت لخت و عریان بود
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5