امشب است آن شبی که دل به سماوات دهم
نفس خود کشته نمودم که مجازات دهم
حاصل عمر مرا جز طلب عشق نبود
که من از عشق تو امشب به روایات دهم
زحمت حجر جهان کرده دلم را افزون
رهسپارم که خود را به عنایات دهم
سروری کن منه غم زده را در یابید
که مبادا دلم را به شباهات دهم
نفس اماره ما گاه خرابی میکند
که توقع نگاه را به مکافات دهم
بیا ای صبر که خود را نفروشم به کسی
که بر این رهگذر عمر خیالات دهم
ظاهر زینتی خود به رخ من نکشید
من نیم آنکه خودم را به جنایات دهم
ناظما صبر و دلت را به توقع مفروش
جان و دل را به ره حرمت نی یات دهم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
طلعت خیاط پیشه 18 تیر 1395 18:54
درود بر شما
حسین خیراندیش 20 تیر 1395 00:24
تشکر میکنم از لطف شما
علیرضا خسروی 19 تیر 1395 11:28
حسین خیراندیش 20 تیر 1395 00:27
تشکر