( مهمون بی دعوت )
خدایِ مهربونِ من ، کارات همه رو حکمته
رضایم به رضایِ تو ، هرچی باشه یرحمته
یاری بکن خدایِ من ، دلم شده یگوله غم
ببین چشمِ گریونمو ، منتظـره یه مُدتـــه
از همه جابریدم و ، وقتی که نا امیدشدم
با یاد تو این دل من ، آروم تو سینه می طپه
کلافه ام از اینهمـه ، دوز کلک رنگ و ریا
سنگیه اما دلامون ، چیزیکه نیست محبتـه
یکی میادیکی میره ، تو این جهان گـذرا
فقط توشه راهشون ، دلای پُر ز حسرتــه
کاش که بچه بودمو ، بازمیرفتـم مدرسه
دلم در آرزویِ اون ، تخته سیاه و نیمکتـه
چابک و تیز میدویدیم ، توی حیاطِ مدرسـه
غصه نبود شاد بودیم ، گرچه پدرتو زحمتـه
در دلمون غوغا میشد ، زنگِ آخـرو میزدن
لواشک و قره قروت ، برای ما یِه نعمتـه
آلوچه های خوشمزه ، تمرهندی و لواشک
اون بساطِ مش رحیمـم ، برایِ ما ضیافتـه
جمعه های زیادی رو ، بیدار میکرد مادرمون
همراه بابا میشدیـم ، حمومی که قیامتـه
بعد حموم باعجله ، میومدیـم تـوی خونـه
صبحونه مادرمون ، همش عشق و حرارتـه
مرغ دلم پرکشیده ، به خاطرات کودکــی
آدم تو این دنیا (حبیب) یه مهمون بی دعوته
...........حبیب رضائی رازلیقی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5