رَد داده ام از بس که بُعدِ جنسی ام هیزاست
ازبس که تار موی من اینجا بلاخیز است
اصلاَ شعاعم می زند چشم تورا ،تیزاست
سُر می خوری لطفاً بپا ، اطراف من لیزاست
گفتم بدانی خانه از پابست ویران است
گفتی که: "در می آورم رسماً دمارت را
محکمتر از سَد می کنم مرز و حصارت را
با آشپزخانه بِلاس و زهر مارت را"......
کم کم به آتش میکشم ایل و تبارت را
جلادمن ،این که رساندی برلبم جان است
دور سرم می چرخد این الفاظِ بی منطق
-عِترت ، ضعیفه ،حاج خانم -آیه های دق
مابینِ حسِ انزجار و سوزش و هق هق
هی عق زدم، خالی شدم از آن منِ سابق
چیزی که باقی مانده از*من* روحِ طوفان است
طوفانی ام که روبه روی باد می جنگم
رَم کرده ام با دشمنِ همزاد می جنگم
برعکسِ شال بسته ام ، آزاد می جنگم
بی باکم و با لشکرِ ارشاد می جنگم
صدها زن جنگنده درمن روبه عصیان است
عشقم کشیده بعدازاین سخت و خشن باشم
در چشم نحست دانه های ریزِ شن باشم
سنت شکن ،قانون گریز و تخمِ جن باشم
از هر چه گفتی و نبودم مطمئن باشم
تازه ببین !!! این نیمه ی خوشبین لیوان است
#مریم_ناظمی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نقد 1
عباس ذوالفقاری 28 شهریور 1399 10:01
سلام..خوبید؟ متاسفانه این روش برخورد با نیمی از جامعه وجود دارد....فقط جسارتا شاعرانگی در شعرتان بسیار کمست
ببخشید....