دریا شب است در بغل ساحلت بخواب
بر سایه سار ململ ناقابلت بخواب
طوفان رسیده آن طرف انگار می برد
عقل از سرکبوتر مستاصلت ، بخواب
آرام در جوار تن خیس ماسه ها
بر رختخواب شرجی دریا دلت بخواب
دریا بخواب ، بغض من از تو سبک تر است
بر سنگفرش سایه ی ناغافلت ، بخواب
روبنده را به خاطر طوفان نبسته ام
چشمان ماه کامل من شاملت ، بخواب
الهام هر شبم فیض " پرستش " تو شد
دریا نترس در بغل ساحلت ، بخواب
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۱۳
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 08 شهریور 1395 01:02
درود و آفرینت باد مهربانو مددی عزیز
بازهم غزلی ناب از قلم زیبایتان خواندم و لذت بردم
رقص قلمتان مانا
حمیدرضا عبدلی 08 شهریور 1395 08:49
با درود بانو بسیار زیبا