هر شب از جام غزل ، شعر تو را می نوشم
درگذرگاه تو از ثانیه ها ، مدهوشم
حس و حال غزلم ، قافیه ی چشمت شد
می تپد قلبم و بی شعله ی تو ، خاموشم
پای چشمان تو یک عمر غزل می خوانم
لای آغوش تو عمریست فقط می کوشم
نفست طعم دل انگیز غزل ها می داد
لمس کن طعم غزلهای من از آغوشم
در فراموشی چشمان تو ، حلق آویزم
آه .... در کوچه ی تو ، رهگذری خاموشم
بخدا معبد چشم تو " پرستش " دارد
چشم هایی که کشیده است تو را بر دوشم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۱۹
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
محمد جوکار 19 شهریور 1395 23:40
درودت باد مهربانو مددی عزیز که زیبا می اندیشی و زیبا می نگاری