آئینه را به شوکت پروانه ها ببخش
احساس را به حالت ویرانه ها ببخش
از آبشار زنده مویت شبی بلند
موجی قشنگ بر غزل شانه ها ببخش
ققنوسم از حرارت آتش پریده ام
بر جان من حرارت افسانه ها ببخش
چشمان من تبلور عشق است و زندگی
در من نگاه مست غزلخانه ها ببخش
دستم بگیر و در تپش نبض روزگار
حسی شبیه مستی دیوانه ها ببخش
وقتی "پرستش" لب تو اوج عاشقی ست
الهام را به ساقی میخانه ها ببخش
من در شکوه آینه ها پر کشیده ام
آئینه را به شوکت پروانه ها ببخش
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۵
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 30 شهریور 1395 23:46
درود و آفرینت باد مهربانو مددی عزیز
لذت بردم از قلم شیوا و توانایی و مهارتتان در سرودن غزلی به این زیبایی
مانا مانید به مهر
پرستش مددی 31 شهریور 1395 23:35
سپاسگزارم جناب جوکار
حضورتان مایه دلگرمی ست
موسی عباسی مقدم 31 شهریور 1395 09:56
سلام بانو مددی زیبا بود
پرستش مددی 31 شهریور 1395 23:36
درود متقابل جناب عباسی مقدم
سپاسگزارم از حضورتان