در من اقاقی های چشمت بیقرارند
زنبق تباران نگاهت شوق دارند
احساس کن باران که بی پروا ببارد
در من قناری ها غزل را می نگارند
هر صبح از چشمان مستت می نویسم
چشمان تو نبض غزل را می شمارند
خورشید من یک عمر سیر کهکشانها
دور نگاه ساده ی تو بر مدارند
گفتی غزل احساس سبز این حوالی ست
اینجا به ابیات غزل دل می سپارند
مردانه بر تلماسه های دل قدم زن
بر ساحل دل چشمها در انتظارند
پرواز را پروانه ها از من گرفتند
پروانه ها زخمی تر از شوق انارند
آئینه را باید " پرستش " کرد با شعر
وقتی که دریاها هوای موج دارند
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
محمد جوکار 01 مهر 1395 00:22
"در من اقاقی های چشمت بیقرارند"
سنگ صبورم ، دردهایم بیشمارند
" احساس کن باران که بی پروا ببارد "
بر متن چشمانت غزل را می نگارند
" هر صبح از چشمان مستت می نویسم "
وقتی غزلهایم به تو دل می سپارند
" خورشید من یک عمر سیر کهکشانها "
در عشق تو مثل شقایق داغدارند
" گفتی غزل احساس سبز این حوالی ست "
اشعار من با چشمهایت همقطارند
" مردانه بر تلماسه های دل قدم زن "
شن های ساحل بی تو هر شب شرمسارند
" پرواز را پروانه ها از من گرفتند "
پروانه ها هم از همین ایل و تبارند
" آئینه را باید " پرستش " کرد با شعر "
وقتی تمام شاعران آیینه دارند..... بداهه
=============
درودت باد مهربانو مددی عزیز
باز هم غزلی بسیار زیبا و ناب و دلنشین خواندم و بداهه ای ناچیز در استقبال از مصرع های فرد بر احساسم نشست که با مهر تقدیمتان نمودم
رقص قلمتان ماندگار
رقص مهرتان پایدار
پرستش مددی 02 مهر 1395 00:00
عرض ادب و احترام استاد گرانقدرم
سپاسگزارم از بداهه بسیااار زیبایتان
قلمتان پایدار ...مهرتان مانا
ممنون
حمیدرضا عبدلی 02 مهر 1395 06:38
با سلام بانو بسیار عالی
پرستش مددی 02 مهر 1395 22:23
درود جناب عبدلی گرامی
سپاسگزارم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 02 مهر 1395 11:06
درود برشما
پرستش مددی 02 مهر 1395 22:24
عرض ادب جناب انصاری گرامی
سپاسگزارم