بهانه کن نفسم را که بی تو میمیرم
گره زده به نگاهت بهار تقدیرم
غزل غزل به نگاه تو آشنا شده ام
همیشه با غزل عاشقانه درگیرم
تو انعکاس طلوع قشنگ مهتابی
دمیده ای به بهاری ترین تصاویرم
تبسمت به شکوه تو شاعری آموخت
بهارِ خنده ی ناز تو کرده تدبیرم
رهاتر از پر خوش رنگ قاصدک هایم
نموده شوق تو در اوج عشق تکثیرم
غروب می شود اما بهانه پا برجاست
اگرچه بی تو من از هرچه آشنا سیرم
بهار بر تن محرابِ گل " پرستش " کرد
من از سکوت غریب ستاره دلگیرم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۱۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5