همه ی شوق تو سرفصل غزلخوانی بود
غزل آئینه ی اندیشه ی انسانی بود
نفست نابترین شعر نفسگیر من است
و نگاه تو که آبستن و بارانی بود
شهر موهای تو آبادتر از صد دریا
و نگاهت غزل لحظه ی پایانی بود
باید این موج بخوابد که غزل گل بکند
این همان شیوه ی هر ساحل توفانی بود
تو دلت سوخت ولی من جگرم از آغاز
سهم من از تو همین حالت بحرانی بود
مردم چشم تو لبریز تر از آبادیست
عشق مفهوم نگاهیست که زندانی بود
مخمل سبز "پرستش" لب "محراب"دعا
جنس سجاده ی یک حالت عرفانی بود
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۱.۲۵
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5