شانه هایت را نرقصان تا که آرامم کند
مثل آهوهای وحشی ساده تر رامم کند
شهد لبهایت پر از انگورهای عسکری ست
تشنه ام نگذار تا شهد تو ناکامم کند
با نگاهت شوق آرامش به باغم میدهی
صبر کن نگذار چشمت مرغ در دامم کند
یک هوا با عشق این محبوبه ها میخواهمت
آسمان میخواست یک لب شهد در جامم کند
چشمه سار عشق تو لبریز از آویشن است
عطر اندامت بگو تا بی سرانجامم کند
صد بیابان عشق را تقدیم چشمت می کنم
تا نگاهت آسمان را نذر اندامم کند
مثل شب بوها تو را هرشب " پرستش " میکنم
بعد عمری کاش چشمان تو بدنامم کند
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۱.۱۸
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
محمد جوکار 29 تیر 1396 02:58
"با نگاهت شوق آرامش به باغم میدهی"
شور به سوسوی کمرنگ چراغم می دهی ؟
نرگس چشمان مستت ، برده خواب از چشم من
رخصتی امشب ، به اشک و نبض داغم می دهی؟
غم تبانی می کند ، هر لحظه با دلتنگی ام
گاه شادابی به برگ زرد باغم می دهی ؟
گاهی آرامش به کوه اضطراب و درد که
نیمه شب ها باز میگیرد سراغم می دهی ؟
لحظه های آخر دلواپسی ، تنگ غروب
گوش ، به آوای دلگیر کلاغم می دهی ؟
==============
درودها و آفرین ها شاعر گرامی
لذت بردم از قلم شیوا و توانایی و مهارتتان در سرودن غزلی به این زیبایی
قلمتان نویسا و احساستان همیشه جاری
پرستش مددی 29 تیر 1396 20:58
عرض ادب و احترام استاد جوکار گرانقدر
بسیار لذت بردم از شعر زیبایتان
سپاس از همراهیتان و اینکه همواره مشوقم بوده اید
پایدار و برقرار باشید بزرگوار
حمیدرضا عبدلی 29 تیر 1396 14:43
بسیارزیبا
پرستش مددی 29 تیر 1396 21:00
سپاسگزارم بزرگوار
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 30 تیر 1396 22:51
درودتان باد