بعد تو یک شهر از داغ دل آئینه سوخت
آتش عشق تو آمد حاصل آئینه سوخت
عمق توفان را نفهمیدم که برق آسمان
جنگلی را بعد تو بر ساحل آئینه سوخت
هرچه آوردم به کف از رنج عشقی جانگداز
شعله ی چشم تو آمد شامل آئینه سوخت
یک غزل در من نشستی آسمان برداشتی
رفتی و بعد از تو شعر کامل آئینه سوخت
از پر ققنوس احساست رباعی جان گرفت
خانه در خاکستر ناقابل آئینه سوخت
مردم این دهکده هرشب "پرستش" می کنند
قصر نوری را که در آخر دل آئینه سوخت
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۲.۱۷
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
محمد جوکار 20 امرداد 1396 23:49
"از پر ققنوس احساست رباعی جان گرفت"
از نگاه مهربانت هر غزل فرمان گرفت
" هرچه آوردم به کف از رنج عشقی جانگداز"
عاقبت عقل آمد و با موج یک طوفان گرفت.... بداهه
درودها و آفرین ها مهربانو مددی عزیز
رقص قلمت ماندگار