من همان دیوانهیِ شبهای مهتابم هنوز
مست و سرگردان آن سیمین شبتابم هنوز
رعیتی گمگشته در شبهای تاریک فراق
شاهد تابیدن فانوس اربابم هنوز
میدرخشد شاخساران نیمه شب آیینه گون
همچنان در جشن برگ و باد بی خوابم هنوز
مرغ جانم مینشیند بر سپیدار کهن
شاخهها رقصان و من اینگونه بیتابم هنوز
باد میریزد بهم آیینهی مهتاب را
شب نشین خستهی شبهای مردابم هنوز
نور ماه و یاد یار و انتظار و سیل اشک
اینچنین سرچشمهی جوشان و سیلابم هنوز
با نوای غوک و بانگ مرغ همراهم چنین
بهر تار بیدلان تا صبح مضرابم هنوز
دوش بشنیدم نوای قدسیان با بانگ مرغ
زین سبب شبها گدای خوان این بابم هنوز
قدر این شبها بدان «ایمان» و با آن صبح شو
هر شبم قدر است و من اینگونه شادابم هنوز
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
طارق خراسانی 12 مهر 1395 10:56
سلام و درود بر ایمان عزیزم
مانند همیشه فاخر و زیبا سروده اید
با ردیف هنوز شعر سرودن استادی می خواهد که حضرتعالی براحتی از پس آن برآمده اید.
در پناه خدا شاد زی
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 12 مهر 1395 19:24
عرض درود و وقت بخیر
لطف جنابعالی همواره شامل حال این حقیر است.
از حضرت استاد نقدهای استادانه و موشکافانه را تقاضامندم.
سلامت و پاینده باشید.
پرستش مددی 12 مهر 1395 13:23
عرض ادب و احترام
درود بر شما
قلمتان زرین و جاودان باد
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 12 مهر 1395 19:27
درود بر بانو مددی گرامی
حضور جنابعالی را خیر مقدم عرض میکنم.
پاینده و سربلند باشید.
مهدی صادقی مود 13 مهر 1395 21:10
درود برشما
قشنگ بود
برقرار باشید
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 14 مهر 1395 17:55
سلام بر شما
سپاس از حضور شما