.
از غَمَت در سینه ام دل بی قراری میکند
چَشمِ سوزانـم زِ دردت گریه زاری میکند
گُر گرفتم آتشم ! جـانم بگیری بهتر است
فکرِ عاشق با نگاهت مِی گُساری میکند
پای من دنبال یادت میدود در کوچه ها
جستجوی باطلی ! دل بی قراری می کند
ماه من در پشت ابری گم شدن سهمم نبود
شک ندارم آهِ من صَد زخم ِ کاری میکند
پشت دستم داغ ِحَسرَت میگذارم با زغال
درکتابی خوانده ام غم جمله جاری میکند
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
محمد جوکار 03 تیر 1395 23:27
درود و آفرینت باد جناب راعی عزیز
مقدمتان را به سرای مهر " شعر ایران " گرامی میداریم.
خوش آمدید
نیما راعی 05 تیر 1395 13:15
سلام ممنونم بزرگوار سوالی داشتم و اینکه وقتی شعر در این سایت ثبت میشه از سرقت ادبیش جلو گیری میشه ؟
حمیدرضا عبدلی 04 تیر 1395 18:12
با سلام جناب راعی بسیار خوب موفق باشید