فلش نزن که دوباره سیاه می افتم
شبیه لرزش اشک از نگاه، می افتم
شکست بال و پرم را، غرور زخمی باد
اگرچه می پرم اما، به چاه می افتم
مسیر جاده پر از التهاب رفتن بود
چقدر دل دلِ رفتن؟!!... به راه می افتم
شبیه قصه ی ماه و پلنگ غمگینی
شبیه خاطره ای بی پناه، می افتم
هزار بغض نگفته، هزار قافیه مرگ
شبی به یاد تو از چشم ماه، می افتم
هزار مرتبه مردم، دوباره زنده شدم
هزار مرتبه با بغض و آه، می افتم
به شعر گیج و به نعشی خمیده می مانم
شبیه متهمی بی گناه، می افتم
طناب خونی و حلقوم بیت های کبود
به یاد قافیه ای اشتباه، می افتم
اگرچه آخر این شعر کهنه خواهم مرد
برای آنکه بمیرم، بخواه، می افتم
امیروحیدی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
علیرضا خسروی 13 امرداد 1395 15:18
درودها شاعر فرهیخته
رضا شیخ فلاح لنگرودی 13 امرداد 1395 18:06
به به ...درود بر شما
سلام و عرض ادب
حمیدرضا عبدلی 13 امرداد 1395 18:47
با درود بسیار زیبا
طارق خراسانی 13 امرداد 1395 20:08
سلام جناب وحیدی
محکم و زیبا می سرایید
درودتان
حسن کریمی 14 امرداد 1395 08:06
درود برشما جناب وحیدی بسیار نغز وشیوا سرودید موفق باشید