معبد چشمان آهو
باز در من می وزد موج خوش احساس ها
با ترنم نم نم باران کنار یاس ها
هر غزل از روح من گوید فقط از چشم تو
عشق مروارید چشمت معبد وسواس ها
لاله هایی از رخت در من ستایش می کند
حدّ گرمای تنت اندازهء مقیاس ها
شعر من در واژه هایش داغ و تب دار و کبود
موج خنده بر لبت غارتگرش عکاس ها
در غزل هردم ردیف و قافیه جان می دهند
چون گلی در پیچ و تاب خنده بر الماس ها
در ته خلوتگم تابد فقط آن ناز تو
در صدای غرش هر لحظه از خرناس ها
در خودم پیچد صدایی از کف و خونابه و
بر تنم باشد لباسی کهنه از کرباس ها
جای عکست بر دلم هردم نوازش می کند
خنده و آرامشی آرام از ریواس ها
#حامد_سنگچولی
6/7/1395
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
محمد جوکار 08 مهر 1395 01:12
درودت باد جناب سنگچولی عزیز
غزلی زیبا از احساس نابتان خواندم و لذت بردم
رقص قلمتان ماندگار