3 Stars

رفتی و تنهاترین تنهای این شهر شدم

ارسال شده در تاریخ : 04 آذر 1395 | شماره ثبت : H944330

رفتی و با رفتنت در گیرِ ویرانه شدن
ساکت و سردو اسیر کنج میخانه شدن

نعش من در انتظار لاالهی مانده است
یکه و تنها شدن تا مرز دیوانه شدن

در خَمِ شبهای وهم الود و دنیایی سیاه
چشم در راهت نشستن همره سایه شدن

یادِ چشمان سیاهت میبرد احساس من
در زمستانی ترین شبهای پروانه شدن

رفتیُ با رفتنت سرسام میگیرم عزیز
رفتیُ با یاد تو تنها و بی لانه شدن

جان دهم در گوشه ای آرام بعدِ رفتنت
یکه و تنهاترین جاندارِ این خانه شدن

پیک هایم زود ریزم دیر مستم می کند
در شب زیبای جان بیهوشُ مستانه شدن

در غریبی ساحلی جولانگه شبهای من
چون صدف نالان مرواریدُ مرجانه شدن

قطره ای از آب دریا در خروش موجها
کشتی طوفان زده درگیر غم نامه شدن

مانده ام در روزگاری کس نمیداند غمم
روزگارِ بی بفا درگیرِ وارانه شدن
#حامد_سنگچولی
9/8/1395

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 197 نفر 271 بار خواندند
حامد سنگچولی (05 /09/ 1395)   |

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا