آخرین نوشته ها

معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :
3 Stars

کلاس بهشت

ارسال شده در تاریخ : 26 اسفند 1395 | شماره ثبت : H944817

(( تقدیم به مادر زهره هوشمندی
با نگاه همیشه خندان و صورتی گرد
یک حیاط قدیمی و عاطفه ای که بر من نشست و..... هنوز سو سو می زند....
و منی که
یک نجوای خانگی به او بدهکارم...
روحش شاد و یادش گرامی باد
برای عزیزم مهجبین جان -95/8/7 - تبریز : 00:33 و تعزیه تلفن ............))



زنگ تفریح هنوز مانده
که می گذرد ساعتی طولانی
از میان مردمک هایشان...
........
معلم پای تخته می نویسد
خوش آمدید فرشتگان زمین
باز میکند دفترش را و
میپرسد؟؟؟
ز صندلی جلو که چرا خالیست!
آه جایش خالی
انگار مادری جا مانده...

زنگ تفریح هنوز مانده
باز می کند آیه ی حضور غیابش را...
مادران زمینی به تعداد بی نهایت
تا چند شماره بلدی بشماری
یک دنیا عرضه ی چهره ی جوانی را...
.........
نگاه کن...نگاه کن...
چه بویی موج میزند آن جا
معلم ریاضی به کلاس آمد و
حل کرد
حاصلضرب آن همه مهربانی را...



زنگ تفریح هنوز مانده
گریه ای خیال می کند در قبرستان
چهره ی تلخ تابستان را
هنوز تشنگی خاک تازست...
کسی نمی خابد در رکابش
بی گمان میرسد ای معلم
صبرکن....
انگار مادری در راه است...
.........
زنگ تفریح هنوز مانده
فرش کرد با سجاده
کسی تمام زندگی اش را...


در آستان وحشت دوزخ
دعا می خواند تمام شب را...
یادش بخیر...
زیر پوست بیمار چشم
لالایی می کرد تمام خواب را...
.........
وقت می گذرد و می گوید
باز کنید دفتر ها را...
پای تخته می نویسد معلم
درگذشت پرشتاب غایب ها را...
..........



زنگ تفریح هنوز مانده
ساعت بر روی سینه ی دیوار
می زند ضربه بر گوش معلم
که گذشته ام من ز پرسش تو...
بر چهره ات هزاران ناله بی تابند
دیر شدم من ز صبر فضایی تو...
آنگاه آغاز می کند درس اول را
نوایی حزین از گوشه ی کلاس می خواند...
داستانک دخترک فقیر را
خاکش تازه و
کلامش از دور پیداست
صبر کن معلم
............

در عمق یک خواستن...
صبر کن
روبوسی کرده مادری با ملائک
او در راه هست....
دستش در گیسوان دخترش گیرست
.........
ببخش...
اگر دیر می آید...)

زنگ تفریح هنوز مانده
آه...
دارد دیر می شود اکنون


دگر ساعت زخمی شده
و دردِ ایثار دارد...
مسافری یک فراموشی قرض می دهد به دخترش
بگذار باید بروم...
و پرده های سیاه
چه سرکشانه
فراموشی را پس میگیرند...
...........
معلم می خواند نام یک بهشتی را
می کند خمیازه ای نامفهوم
و دوباره
بلندتر می خواند...


آن طرف تر
تشنجی هدیه شد...
که با ناله ی دختری ترک خورده
پرده های مشکی
هنوز می رقصیدند...
...........
گونه ای از هرم خواهش سوخت
و گیسویی
از بی نوازشی...
می گویند که
مادری پشت در است..........



معلم خواند نامش را باز
و او...
سر کلاس اول بهشت
حاضراست...
...........
زنگ تفریح هنوز مانده
و صندلی جلو
عطر تازه ی خاک با لباس سبز دارد...
و دختری
هر روز با نامه هایش
از کلاس ما خواهش سیراب شدن دارد...



زنگ تفریح هنوز مانده
که مادری
دلش...
سرش...
قلبش...
و نگاهش
بر سیلاب رگ های دخترش جا مانده
و به بهانه خودکارش
قصد بازآمدن دارد...

تو ببخش.....
...........
اگر دیر می آید...)

نویسنده: سید مصطفی سراب زاده

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 186 نفر 274 بار خواندند
حسین حاجی آقا (30 /12/ 1395)   | مریم موسوی (30 /12/ 1395)   | فرزانه اختری (01 /01/ 1396)   | سید مصطفی سراب زاده (05 /02/ 1397)   |

رای برای این شعر
مریم موسوی (30 /12/ 1395)  فرزانه اختری (01 /01/ 1396)  
تعداد آرا :2


تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا