دیگر برای پاک شدن خاک هم کم است
بر زخم کهنه مرهم تریاک هم کم است
دیگر برای خاطره های طلوع صبح
یک عمر یاد پهنه ی افلاک هم کم است
اینجا نشان گیو و تهمتن خیالی است
حرف حساب و آدم بی باک هم کم است
گویی به گوش ناشنوای زمان ما
آهنگ رعد و پیله ی پژواک هم کم است
انگار جنس ناس به «بل هم اضل» رسید
یعنی که وهم، قالب و ادراک هم کم است
وقتی برای ماندن بر پای راستی
زنجیر و بند و تسمه و فتراک هم کم است
باید به حال زار زمان زار زد ولی
افسوس اینکه دیده ی نمناک هم کم است
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
میرعبدالله بدر ( قریشی) 23 امرداد 1396 14:42
درود بر شما
زیبا بود
قلمت نویسا
اردشیر بزرگ نیا 24 امرداد 1396 12:00
درود بر شما
بسیار سپاسگزارم
پایدار باشید