دلیل تنهایی (2) !
دوچشم سبز تو آبستنِ شکوفایی ست
نهال قامت تو آیتی ز والایی ست
لبت که پرتو می؛ می تراود از رنگش
همیشه در نظرم آیتِ فریبایی ست
تو را به نام تو می خوانم ای یگانه به کوه
و انعکاس صدایم دلیل تنهایی ست
شکفتنی ست به لب های آفتابی تو
که همچو دشتِ پر از ارغوان تماشایی ست
مسیح من به هدایت بیا ز معبد نور
که روح تشنه ی من راهبی کلیسایی ست
تموِّجی ست به گیسوی آبشاری تو
که پیش اهل نظر رود بار زیبایی ست
صدای گرم تو پیچد به گوش جان شب و روز
از آنکه نغمه ی موسیقی نکیسایی ست
بیا که با تو توان بُرد پی به معنی عشق
که این دقیق ترین شیوه ی شناسایی ست
کدام دایه ی تاکت به باده پروردست
که سُکر بوسه ی تو در کمال گیرایی ست
مرا به وسعت دنیای عاشقانه ببر
که سر زمین شکوفای عشقِ رؤیایی ست
به غیر حیرت و تحسین ز دیدن رویت
نصیب نیست هر آن دیده را که بینایی ست
نگاه صامت آن چشم های مینایی
یقین فصیح ترین لحن؛ بهر گویایی ست
غزل از - مجید شفق
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5