3 Stars

نقاش پاییزی !

ارسال شده در تاریخ : 05 فروردین 1397 | شماره ثبت : H946092



نقاش پاییزی !


بگو با آتش افروزان پس از آن فتنه انگیزی
فتاد آتش ز سوز سینه ها در قصر چنگیزی

چراغ ظالمان خاموش شد از آه شبخیزان
بهار جابران را رنگ زد نقاش پاییزی

ز خاک گور کن در بیستون دستی برون آمد
فرو پاشید در چشمان گلگون گرد شبدیزی

طنین افکند بانک کاوه زیر گنبد گیتی
که کس نشنید هرگز نغمه ای بااین دلاویزی

دگر خالی شد این میدان ؛ هلاکت می کنند اینجا
اگر زین پهنه ی خونریز بی سهراب نگریزی

درفش اژدها صورت فراز کاخ ضحاکی
ز مرگت می کند آگه اگر خواهی که بستیزی

چنان در سینه ها خاموش گشته نغمه ی شادی
که تنها می توانی با سکوت غم در آمیزی

گل از گلزار اغیار است در دیده تورا خاری
که زهر از دوست خوشتر گر کند دشمن شکرریزی

شفق شام سحر خیزان ندارد روشنی از پی
غروب نابکاری بود پاداش سحر خیزی



غزل از _ مجید شفق

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 137 نفر 178 بار خواندند
مجید شفق (11 /01/ 1397)   |

رای برای این شعر
مجید شفق (11 /01/ 1397)  
تعداد آرا :1


سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا