ـخدا می پسندد!
دلم عاشق است و خدا می پسندد
که بر درد و غم مبتلا می پسندد
تُهی گشتم از خویش و پر گشتم از او
چو این زیستن را زما می پسندد
نباشد در آیین من بیوفایی
که از بندگان او وفا می پسندد
دلم را به دست قدر می سپارم
از آن رو که این را قضامی پسندد
چو از او جدایی ست با خویش بودن
از این رو ز خویشم جدا می پسندد
سزاوار جورم تو گویی که بر من
به جای وفایم ؛ جفا می پسندد
ندارم اگر هیچ برک و نوایی
مرا او چنین بینوا می پسندد
نه رسوای شهرم که بد نام عالم
به ننگم ببین تا کجا می پسندد
نخیزد ز جانم جز آهنگِ محنت
که از ساز دل این نوا می پسندد
نخواهم سلامت نجویم سعادت
که او بر دل ما بلا می پسندد
به درمان چه کوشی ندانی که طبعم
دُعا را به جای دوا می پسندد
جهان را به همدردیم بین که چون خون
شفق را به چشم سما می پسندد
غزل از - مجید شفق
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5