شاه و گدا !
صد ساز می زنند ولیکن نوا یکی ست
بیگانه بی شماره ؛ ولی آشنا یکی ست
ما؛ ره به وحدت از پی کثرت همی بریم
صد بین مشو که خالق ارض و سما یکی ست
بسیار دل که بسته ی گیسوی دلبر است
امّا؛ ببین که رشته ی زلف دوتا یکی ست
مرغ سحر به ناله ی من نیز آشناست
ما را دُعا دوتاست ولی مُدعا یکی ست
دست نیاز بر در هر کس چه می برد
ای مُشرکان که قبله یکی و خدا یکی ست
پیغمبران تمام ز یک نور دَم زدند
در پیشگاه حق هدفِ انبیا یکی ست
گر دُرد ریخت ساقی دوران به جام ما
غمگین مشو که آخرِ شاه و گدا یکی ست
ای ماهروی عاشق خود را مده فریب
عهد تو با حقیقتِ باد صبا یکی ست
ای شاعران نوای مخالف چه می زنید
در مُلک شعر ؛ شاعر شهر شما یکی ست
خورشید را بگو که شفق بی تو ظلمت است
زیرا چراغ جمع پریشانِ ما یکی ست
شاعر _ مجید شفق
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5