3 Stars

شمع مستور

ارسال شده در تاریخ : 28 مهر 1399 | شماره ثبت : H9413223

‍ بُگذار تا بِسوزم در شبْ چو شمعِ مَستور
بُنیانِ ما بِخُشکد از هجرِ یارِ مغرور

کِشتیِ خاطراتش ساحل چرا ندارد؟
گوید به من نگارم از شهرِ دل شدی دور

مارا چرا تو کُشتی در قلبِ خود نگارا؟
آتش زدی به جانم آزرده ام و مهجور

من بوده ام پرستو در آسمانِ عُشاق
بالم چرا شکستی؟ اُمیدِ من که شد کور

شب هایِ بی قراری گردیده یادگارت
روزی رسد که قلبت عاشق شود و رنجور

از جان کُنی محبت ارزش ولی ندارد
باران شود دو چشمت ،جادو شَوی و محسور


شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 64 نفر 96 بار خواندند
امیر عاجلو (28 /07/ 1399)   | رضا زمانیان قوژدی (28 /07/ 1399)   | جمشید عزیزی (01 /08/ 1399)   | علیرضا علیدادی شمس ابادی (02 /08/ 1399)   | روح الله اسدی (05 /05/ 1401)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :3


نقد 1

  • جمشید عزیزی   01 آبان 1399 11:12

    سلام
    عرض ادب و احترام
    این شعر نشان می‌دهد شما توان شعری خوبی دارید، از شما می‌خواهم به مطالعات خود سمت امروزی تر بدهید غزل سرایان امروز را بشناسید و مطالعه کنید اشعارشان را نقد کنید و کلید موفقیت شعرهایشان را بیابید مخاطب امروز دوست دارد شعری که می‌خواند به زبان خودش باشد
    در مورد این شعر هم باید گفت زیباست اما در دست‌رس نیست مثل گنجی که هیچ‌گاه کشف نخواهد شد چون پیشینیان آن را کشف کرده و برده اند امیدوارم منظورم متوجه شده باشید
    موفق باشید و همواره نویسا rose rose

نظر 3

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا