نغمه ها
در چنگ این سیلابها
دیده گان
در آهِ آن خوش خوابها
پنجه ها
بگشوده در هر سو
تا بگیرد
قلب پاکی را به دست
تا که از آن جام زهر
مشروب کند
حلق پاک حق گفتارها
دل ز دریا ،
اُف ز طوفان زاده شد
تا بگوید ، تا بمیرد ،
در ره پندارها
قامت چون سرو آن یاران پاک
از عذاب تشنگی
از رخوت رخساره ها
می رود ،
ذره ذره ،
در دل مردابها
گفته ها از مهر
دیده هااز اشک تهی شد
سیل بنیان کن پائیز روان
دیده گان گل یخ گریان
تا برقصد ، تا بخندد
بر سر نعش مردارها
مرگ او ، مرگ انسانها نبود
سایۀ شوم لبان بسته بود
پرده ای از ذات عشق
بر فراز سفرۀ کفتارها
قلب او همواره می تپید
گر چه در بند ،
گرچه مصلوب
در سیاهی پر ز خون زندانها
گفته هایش موج دل بود
دیده گانش برق جان
پر توان بود و پر ز مهر
در ره پاک کردارها
او برفت و سینه هائی را
شکافت
لانه هائی را بسوخت ،
خانه هائی را بساخت
اینک این مائیم
که باید مثل او
بشنویم ،
زجۀ درد آلود فریادها
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5