در کوچه به غَمزه ای شُدم غَرقِ جنون
در میکده می زدم هزاران می خون
می در بَرَم وُ ساقی خون خوار به بَرم
مَنهم به کَما کان بزدم جرعه ای خون
چون خون نشست بر لبم یا اسَفا
خونابه چَکید از لبم بر دل و جان
جان مانده به گوشه ای و جانان زبرش
ساقی به دو دست خون وُ جانم بستان
آرام کناره ای شدم غرقِ سکوت
کین خون برفته را بدیدم به جنون
گفتا: که سکوتِ مرتَعش بی ثمر است
رِندانه بکوش، تا شوی غرق سکون
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 29 آذر 1399 08:16
سلام ودرود
پژمان خلیلی 29 آذر 1399 18:03
هر کو بدید ،دمی گرفت وُ دمی دمید
خواهی رسید به سطری که نقطه داد؟
می پاید از هزاران خطوط مبتذل
اما چه فآیده، زر زره منقلب نساخت
در خط خطی نمودنِ برگ دان
برگِ فاحشه !
تعبیر این خطوط را کس خبر نداد
؟
ای کاش می شد این نگُفت
آن راوُ نیز
غافل که ....... هم سِجل نداشت
زجر سیر آبستنِ خلقت امآن بده
محصولِ رنده ای مرگ را چه با خبر بخواند
هر گور که تعزیتی
دریغ از تولدی
پیروز مبتلایی رندان
قمار مبآد !
امیرعباس معینی 30 آذر 1399 08:27
درودتان
در پناه " اللّه آن یگانه ستوده مقدس ترین"
پژمان خلیلی 30 آذر 1399 16:17
هر کو بدید ،دمی گرفت وُ دمی دمید
خواهی رسید به سطری که نقطه داد؟
می پاید از هزاران خطوط مبتذل
اما چه فآیده، زر زره منقلب نساخت
در خط خطی نمودنِ برگ دان
برگِ فاحشه !
تعبیر این خطوط را کس خبر نداد
؟
ای کاش می شد این نگُفت
آن راوُ نیز
غافل که حرمله شآن هم سِجل نداشت
زجر سیر آبستنِ خلقت امآن بده
محصولِ رنده ای مرگ را چه با خبر بخواند
هر گور که تعزیتی
دریغ از تولدی
پیروز مبتلایی رندان
قمار مبآد !