قدم هایش را ریز بدون تعادل برمی داشت
_داشتن را با داشته هایش متساعد می کرد
بر هم ریلی سابق که اخیرا وجودش را حس نمی کرد چَشم هایش را در طول ریل با شعاع برگشت پیوند می زد
_او می بُود بر زیر سنگینی رادیکالهایی که تکِه تکه بودنش را کوچک تر می نمود
دل بر محور ِ سراب بسته بود
غافل که معانی اعداد، می تواند نبودن را به اَرفغان بکِشاند
مردی
_ آنقدر زیر بام زمینِ مان، کوچک شد تا عددی ناچیز تَر از چیز ی
گردید
قدمهای که کوچک تر وُمساوی
_نزولی می شدند
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 04 دی 1399 17:38
!درود
پژمان خلیلی 11 دی 1399 12:47
زُلف تآب وآر ِه
عقاید ِ خآصی استخراج می شَود ،
- وقتی زُلف/ تآب / وآر ِهایت را ، پریشآن می کُنی