- شاعران
- پژمان خلیلی
- دفتر شعر شَه شَه ِ
- شعر کیمیا | پژمان خلیلی | شعر ایران
آخرین اشعار
دفاتر شعر
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
کیمیا
ارسال شده در تاریخ : 18 فروردین 1400
| شماره ثبت : H9415719
کیمیا خواب عزیزی است که کم قیلولد
نفسی گرم , ز خورشید، نشان ها دارد
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
کاربرانی که این شعر را خواندند
امیر عاجلو (19 /01/ 1400) | پژمان خلیلی (19 /01/ 1400) | محمد روحانی راد (20 /01/ 1400) | ولی اله بایبوردی (20 /01/ 1400) |
بازدید ویژه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
قاسم پیرنظر
در14 /02/ 1318 -
salman mohabbati
در14 /02/ 1394 -
امیرحسین دایمی پویا
در14 /02/ 1378 -
احسان بابادی
در14 /02/ 1383 -
سینا پیغامی
در14 /02/ 1388 -
شهریار جعفری منصور
در14 /02/ 1348
نظر 16
امیر عاجلو 19 فروردین 1400 08:39
درود بر شما
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:33
دیگر باغ خُشک، اِستعاره نیست وَ هیاهو در کُتب
چوُنان برگی خشکید ِه ، جدای مانده ی از درخت
نغمه را به خود کشی می رهاند ،موجز بیان ِقدیمی
زینهار را چندی است به غم نشسته ایم
تِمام لذتی در آشیانه وُ تِباه اَنفسی در آستانه
- عامیانه کلامی در پَستوی نِکبتی شعری زشعر خانه
دیگر، باغ خشکیده استعاره نی
دیگر ،
- زمانه ای به هیچ اُفتاه!
فَغانِ تِمام ُ
دیگر تِمام ِ تمام وُ
تَمامی/ / تَمام تَر
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:39
می ، شَوَم- با جام انفاس ات ظهورت سر کنم
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:40
مبتلایانی ایم و مارا سِر یادت، یادمان
مشتری را با زهل ذبح حضورت می کنند
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:44
اینک،! دو مخاطب بودیم که یک چیز را ، حتی در تضاد نیز _ می پرستیدیم وَ می ترسیدیم
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:48
از هست وُ نیست جهان دلخورم بریز
این آبروی تووُ ووو ، این صَبآ ازآنِ من
دردآ ! حضورِ مُنفرد، اَر شُوق زندگی ربود؟
این هستی و این مستی وُ، _ این آسمان ِ ندآمت ،////// از آنِ من
پرگار را فرو گذار وُ رُو/ هِجر عاشقانهِ شوُ
نقشی کشید نُ وُ رسمی نِشاندَن ُ وُ غم کیشَ می، از آن من
درویش، می نَشو ی شهره ، عآم وُ خآص باش !
اِنتَزِعِ کِرآمت دلا ! دَلار گوجه شدن را ا ، از آن من
از هست وُ نیست جهان دلخورم بریز
این آبروی تووُ ووو ، این صَبآ ازآنِ من
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:51
بعد از تو شاه خانی دنیا، تِمّام شد
بعد از تو سّجده ای خوآنش ، ضُلال شد
باید بتابی وُعَرشا ! کجا بری
سلطان ما طلوع بودوُ در طلوع ، طلوع شد
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:51
ما هیچ،
ما نگاه
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:52
زمانه به هیچ اوفتاده
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 21:58
آن زمان که با چشم می دیدم، جهانم زیباتر از دیدن الانم با پردازشگری با نام مغز، بود!
بباید مغزم را بینا کنم، حتی به قیمت یک دست کله پاچه ی امروزی
_ به همراه چشم اضافه
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 22:00
هی شعر می شوی و ُ مرا با تو کارها ست
باران که زد /وَخنده ارغوان تو در، کار هاست
!ای خوش نُما! گِره می رانیم ،طنین بَخت خویش باش
مُردار روح یخ زده ،مرداب کار زار هاست
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 22:07
دست بردار، بگذار ،هَجو را در گوشه ای رها ی کنمـ از این بدبختی
سانس اخر سانسور را به رویم نیاور- بگذار با هم مستحضر تر از مستحضران ، مستحضر شویم !
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 22:08
هرروز کور سوی امیدی مرا نشانه ی است
- که با نور و تاریکی ، گلاویز می نشیند
- توهم همین سیاق و توحش همان تبارو توقع همین کور سوی نشیمنگاه
- افکاری ترس مهیب را به عاقلانه نگاهی بر انداز می کند
- گویی هنوز رخ نداده برخوردی که ِ مدید دورانی ست به جریان نشسته
- تو گویی باهم ها به با یدها سوق می نشاند
- اعمالی ته زار، نظاره کلام را منتظر می نویسد
- ناکجا را در کجای همین جا ، جاده ای جنجالی متصورمی کند
- مگر مرگ وُ مرد ، مگر زندگی و ُجهد، مگر تندیس و ُجام ، مگر تحمیق وُاَنگ
- هر روز کور سوی ِ امیدی مرا نشانه ای است
که با نور و تاریکی ، گلاویز می نشیند
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 22:09
دیده از پنجره ِ خورشید نُمایان شده ، بی تاب مباش!
گرچه تآبان شد ن ات، حیثِ هَراز منطقِ دَیاری نیست
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 22:10
کور باد نفس سهمگین طوفان
که اینچُنین به وقوع تن داد
کرباد! بادبانش در لنگرگاهمان
نبودن در بَستری از بی اعجازی
گَه گآه خوشآیند است
در
اِقلیم نبودن
پژمان خلیلی 19 فروردین 1400 22:11
عاقبت کوزه ای ما، تارترک ، بر دارد!
_ که مبادا تَرَکی
_ بر لب پیمانهِ وو من،
-مدهوشم