3 Stars
پژمان خلیلی

می میرم برایتان

ارسال شده در تاریخ : 31 فروردین 1399 | شماره ثبت : H949332


اصول واژه های ِ شعرم را
پَس دهید.
شما برایم، می ریده اید وُ،من نیز!

می میرم
برایتان

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 131 نفر 250 بار خواندند
امیر عاجلو (31 /01/ 1399)   | پژمان خلیلی (31 /01/ 1399)   | مسعود مدهوش (31 /01/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (01 /02/ 1399)   | فاطمه گودرزی (01 /02/ 1399)   | خسرو فیضی (01 /02/ 1399)   | علی معصومی (05 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (31 /01/ 1399)  مسعود مدهوش (31 /01/ 1399)  فاطمه گودرزی (01 /02/ 1399)  علی معصومی (05 /02/ 1399)  پژمان خلیلی (09 /02/ 1400)  
تعداد آرا :5


نظر 10

  • امیر عاجلو   31 فروردین 1399 20:00

    لطیف و دلنشین applause applause

  • پژمان خلیلی   31 فروردین 1399 20:10

    برایم مرده اید ،صحیح می باشد

  • مسعود مدهوش   31 فروردین 1399 21:36

    درودتان بزرگوار rose

    میتوانید در قسمت ویرایش ،انرا تصحیح فرمایید rose

  • محمد رضا درویش زاده   01 اردیبهشت 1399 09:56

    زیبا سروده اید احسنت rose rose rose

  • فاطمه گودرزی   01 اردیبهشت 1399 12:01

    درودتان applause applause rose

  • خسرو فیضی   01 اردیبهشت 1399 13:45

    . با بهترین درودهایم rose
    . استاد گرامی همانجا که شعر را خواندم خشکم زد big grin laughing laughing
    . دوباره خواندم . . big grin . نخیر . . خدایا به که باید بگویم ؟؟ laughing laughing
    . گفتم بیایم و بنویسم که اصلا این شعر را حذف کن laughing laughing rolling on the floor
    . که خدا را شُکر که استاد متوجه شدند و تصحیح فرمودند rose rose
    . rose rose rose applause applause applause rose rose rose

  • پژمان خلیلی   01 اردیبهشت 1399 16:29

    خسرو جان سلام می خواستیم حالا هجو بنویسیم برادر big grin big grin big grin big grin big grin big grin big grin

  • پژمان خلیلی   01 اردیبهشت 1399 16:37

    از پژمان "1382/02/25
    نام شعر :باید تن داد به زَجر ِ روزانه در انتظار مهتاب
    وزیدن یک مشت باد هرزه،
    درختان را به یآوه گویی، دیوانه می کند
    چَشمهآنی گَرگ مَسلَک، پلکهآیِ بُهت زده را،خیره

    دیگر استتآر وَ اِختفآء، چاره ساز نی، پوشش، به فریآد رَس.
    تازیانه خواهد خورد، خآکِ تشنهِ لب.
    غبار مرگ، مُژه را، سپید روی
    هنوز غروب، خُشونت ِگَس گونه را ، نیش تَرانه می پَروراندوُ
    عَمیق اَفسوسی است ، کوتآه قد، در انتظار سیاهی.
    باید تن داد به زَجر ِ روزانه در انتظار مهتاب
    غروبِ غُربت را از آفتابِ روزآنه سزاوارتر
    _ آنانی که باید، تن بهِ دویدنِ یک مُشت بآده هرزه
    اینجا دیگر از اسبانِ بال دار خبری نی
    خَرانی تیز رو می خواهند، تا، قوتِ خویش را جیره
    وَ، سکوت در انتظارِ زَجرِ روزانه ِ،

  • پژمان خلیلی   01 اردیبهشت 1399 17:38

    نام شعر عابر:

    از هر عابر پیادرو که می پرسم، تنها عابران در دنیای مان حضور دارند
    پیاده رو رنگ های تجلی را، به هریکا نگاهشان، می نماید
    وآرام سنگ فرشی آرام، سهمگین می نمود
    مجذوب رنگ های خاکستری متمایل به تیرگی خیس،
    _ مبهوت احکام پا افزار می شوند
    زمین خلاصه وُ زمان کوتاه تر از رمان هزارقصه می رقصد
    عابر می اید و عابران میروند و عابر عبور می کند و عابران می نگرند!
    مانند قلوه سنگی در اوسَطِ اذهان هرطرف وُ اینطرف وُ آن طرف

    می رمد اوکه، او نیست ،تنها عبور را معانی عجایب می داند
    رفتار بینمان حکم می راند ،مانند تمنایی که بر روی طناب پهن می شود،
    .

  • علی معصومی   05 اردیبهشت 1399 10:45

    درودها برشما
    ارجمند
    ••••
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا