3 Stars

ارغوان

ارسال شده در تاریخ : 14 بهمن 1399 | شماره ثبت : H9414775

اَرغوان

از ته دل دست کم یک بار خندیدیم ما
دست کم از زندگی یک روز خوش دیدیم ما

با همین موی سپید و اینچنین بختِ سیاه
گر چه از اسب و سپس از اصل افتادیم ما

دست کم یک بار، مَهرویِ پریوش پیکری
در بغل بگرفته ویک بار، بوسیدیم ما

از نهار تا شاممان چون راه دور است و دراز
جای غم خوردن میانِ راه رقصیدیم ما

با صداقت گویمت گاهی ز راه جنگلی
بهرِ دیدار نگارم ارغوان رفتیم ما

دختری شیرین سخن ، فَرُّخ لَقا ، پُر جُنبُ و جوش
نوجوان و نارس ، امّا خوش خَرام و تیز هوش

قد بلند و مو کمند و شوخ چشم و دلرُبا
عشوه اش بر گل دوا و غَمزه اش بر دل شفا

بینی اش نصف النّهار و شانه هایش اُستوا
خنده اش جغرافیای سَر به مُهرِ واژه ها

بر مَهِ رُخساره تا می ریخت گیسویش خُسوف
سایه غم روی خورشیدِ نگاهش چون کسوف

بامِ دنیای منِ دیوانه بود ، لبخندِ او
زندگی پوچ است اگر ، گردم رها از بند او

او به شوق قاصدک می رفت و من از شوق او
با قناری عشق بازی با شقایق گفتگو

نعمتی برتر زِ خورشید و شکوهی به زِ ماه
در فراقش سوختم یک عمر با اندوه و آه

بوسه از لب های او یک مرگِ بی فریاد بود
دادِ خاموشی که سرشار از تبِ بیداد بود

هدیه ای بود ارغوان از باورِ عشق خدا
دست کم یک مرتبه محضِ غلط رفتیم ما

*******************

یاد باد آن لاله زار و کلبه از جنس راز
ای خوشا انگوروهذیان ، دود آتش ، نای ساز

نُزهتِ بادِ بهاری ، چای داغ و شب دراز
قصّه های غُصّه سوز و غُصّه های قصّه ساز

بی شراب و ساغر و بیگانه با میخانه ها
بارها از مستی عشقش زمین خوردیم ما

*****************************

لحظه دیدار آن سُلطان بی همتای ناز
امپراطور تمام قلب های سرفراز

فاتح اسرار دلهای پر از سوز و گُداز
شد برون و آتشی زد بر نشیب و بر فراز

تا که بیرون شد زِ کلبه بید مجنون پیر شد
کوه سَرخم کرد و چشمه از خروشش سیر شد

از شکوه گام هایش غصّه در زنجیر شد
نعره زد نای زمین و با زمان درگیر شد

اشک شوق آسمان بارید و شورانگیز شد
پیکر پاک زمین از عاشقی لبریز‌شد

عشق من با عشوه جنگل را دچارِ نقص کرد
ناز کرد و بازوان چرخاند و ساز رقص کرد

با تمام نظم حاکم در زمین و در زمان
دیده ام بی نظمی دنیا در آن ساعت عیان

این طرف جوش زمین و آن طرف بانگ زمان
گه زمان قالب شد و گاهی زمین بی نشان

اندک اندک آن رقابت بین شان بالا گرفت
آتش رَشک و حسد در سینه شان معوا گرفت

التماس از من ، تَمنّا از نسیم و ناز از او
دست کم دیدم جهان را یک نظر بی آبرو

جنگل از مستی خودش بر طبل رسوایی نواخت
دست کم یک عمر این دل سوخت و خاموش ساخت

قاصدک ها بی نشان و قمریان آوازه خوان
بلبلان مست و غزلخوان و چکاوک کِل کشان

وصلت گنجشک ها با فنچ ها اندر نهان
رازقی در بستر آلاله آن هم در عیان

نعره مستانه از سوی درختان خموش
شد برهنه پیکر آن جنگل سبزینه پوش

چشم امیّدم نسیم و کوهسار و چشمه بود
خال زیر گونه اش حیثیتم را می رُبود

بی رَمَق در عمق آن هنگامه وحشت اسیر
بوی خِنزیر و کفن ، امّا هوایی دلپذیر

خوب و بد بی معنی و عشق و هوس یک دست شد
کوه ریزش کرد و در آغوش چشمه مست شد

می دویدم سوی آن دُرّ بدخشانی چو رَخش
دیدمش در خِلعتی از تار و پود آذرخش

قلب ساکت ، عقل راکد ، دل به خاک افتاد و اشک
شُست آثار غرور از چهره و سیلاب گشت

چشمکی زد سوی باد و غیرتم را خار کرد
دست کم صد بار عزم جزم من ناکار کرد

دم به دم بر شدّت اوضاعِ بُحرانی فزون
غم فزون ، شادی فزون ، تلخی و شیرینی فزون

گرچه در کانون بحران جمالش سوختم
لکن از ترس فراقش چاره ای آموختم

سر جلو، سینه سِپر، افسار دل محکم به دست
تیغ اندیشه نهادم بر گلوی عشق مست

با تَتمّه غیرت و عزمی که باقی مانده بود
در نگاه داغ و سوزانش فتادم در سُجود

گفتم ای سلطان طنّازان کمی آرام تر
برده ای دل از زمین و از زمان و خشک و تر

در مرام بی رقیبان عشوه کردن نارواست
بر خطاکاری چو من این گونه شوریدن خطاست

آنقدر گفتم و نالیدم نگارم نرم شد
عشوه کم کرد و به رقص شاپرک سرگرم شد

کوه و جنگل ، باغ و بستان جمله مستِ ارغوان
سوختم از یک چنین معشوقه مجنون نشان

ماه و خورشید از عطش خُفتند در آغوشِ هم
قلّه آتشفشان آرام می شد بیش و کم

شُست و شو می کرد چشمه لَکّه های عاشقی
جامه برتن کرد جنگل ، با حیا شد رازقی

پادشاه باد می بوسید دستِ ارغوان
باج می دادش نسیم بهرِ صفای گیسوان

ای خوشا آن روزگاران سکوت و زخم و آه
خوش نبودیم دست کم با درد بودیم آشنا

********************

اررررغوان

ارغوان ای آشنای لحظه های غُربتم
یادگار روزگاران شُکوه و عزّتم

ارغوان ای میوه ممنوعه باغ دلم
گر چه حق راندی مرا ، امّا به راهِ باطلم

وصل تو ویرانگر و هجران تو باشد بلا
خنده ات همچون جواهر اشک هایت چون طلا

بارالها گوهر و زر را به اهلش کن روا
کُن مرا بر دردهای ارغوانم مبتلا

کس نمی داند خدا امّا تو می دانی کنون
با چه حالی می نویسم شرح حال این جنون

چون کبوتر بچّه اشعار پروین بی ثمر
پرکشیدم با هزاران شوق در راه خطر

دست او بر شانه ام ، من در نگاهش غوطه ور
یک نفس غافل شدم یک عُمر زار و در به در

همچو آن تُرک پَریچهره که حافظ گفته بود
دوش رفت از خاطر و از آن زمان ترکم نمود

رفت بی آنکه بگوید بر من مسکین خطا
بر لقای عشقِ نافرجام من بخشید عطا

رفت ، آن هم در سکوتی مملو از فریادها
بید مجنونی که لرزیده دگر از یادها

با سکوتش او به من فهماند بی چون و چرا
دست کم در عشق صد وعده خطا کردیم ما


سروده : علی احمدی (بابک حادثه)

تقدیم به تو که در زمین پیمان بستی و آسمانی شدی عزیزم

شاعر نمی خواهد که این شعر را نقد کنید.

تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 145 نفر 394 بار خواندند
امیر عاجلو (14 /11/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (14 /11/ 1399)   | محمد مولوی (14 /11/ 1399)   | علی احمدی (14 /11/ 1399)   | مسعود مدهوش (14 /11/ 1399)   | بهنام حیدری فخر (14 /11/ 1399)   | مجید ساری (14 /11/ 1399)   | رضا زمانیان قوژدی (14 /11/ 1399)   | علی رفیعی (15 /11/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (15 /11/ 1399)   | حسن مصطفایی دهنوی (16 /11/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (16 /11/ 1399)   | بهار بهرنگ (07 /03/ 1401)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :12


نظر 16

  • امیر عاجلو   14 بهمن 1399 11:46

    درود بر شما rose

    • علی احمدی   14 بهمن 1399 15:17

      منت بر سرم می نهید استاد والاقدر rose rose

  • کاویان هایل مقدم   14 بهمن 1399 15:06

    استاد احمدی عزیز
    حدیث دل محزونتان را در کسوت دُردانه های ریخته بر دامان احساس خواندم.
    خداوند عالمیان در دیگر سرای جاوید در ظل عنایات خود بدارد این فقید گرانقدر را و دلی دریایی برای تحمل هجران به شما عنایت فرماید.
    که انسان اولش رنج و وسط رنج و آخر هم رنج بوده است.....
    crying crying crying

    • علی احمدی   14 بهمن 1399 15:16

      استاد مقدم عزیزم بنده نوازی فرمودین . خوشی هماره مهمان دل بخشنده تان باد .

      تنها کاری که می توانم انجام دهم این یک جا را هرگز فراموش نخواهم کرد

  • مسعود مدهوش   14 بهمن 1399 15:39

    درود بر استاد احمدی گرانقدر rose rose rose

    غزل مثنوی زیبایی مهمانتان بودم و لذت بردم applause applause applause rose rose rose rose

    • علی احمدی   14 بهمن 1399 15:44

      تصدق شمام دکتر جان سپاس که آمدین rose rose

  • بهنام حیدری فخر   14 بهمن 1399 20:57

    درود بر شما جناب استاد احمدی ادیب و شاعر ارجمند و فرهیخته
    مثل همیشه شعری بسیار زیبا و تاثیر گذار و تأمل برانگیز سرودید
    مانا و پایدار و پیروز باشید گرامی
    applause applause applause rose rose rose

    • علی احمدی   14 بهمن 1399 22:04

      بنده نوازی شما مایه مباهاتم است استاد عزیزم rose rose

  • رضا زمانیان قوژدی   14 بهمن 1399 23:42

    درود استاد احمدی عزیز rose
    چه زیبا و ماهرانه قلم را به رقص آوردید.
    احسنت applause applause applause

    • علی احمدی   15 بهمن 1399 13:13

      درود استاد زمانیان بزرگمهر درس پس می دهم rose rose

  • ولی اله بایبوردی   15 بهمن 1399 09:20

    سلام و درودها

    جناب استاد احمدی عزیز

    رسا و دلنشین ...

    دلنمیراد

    قلمتان مانا

    rose
    rose
    rose
    rose

    • علی احمدی   15 بهمن 1399 13:14

      سپاسمندم استاد مهرورز منت نهادین بر حقیر rose rose

  • حسن مصطفایی دهنوی   16 بهمن 1399 07:53

    درودها بر شما استاد
    بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
    قلمتان نویسا، موفق باشید
    rose rose rose rose rose rose rose

    • علی احمدی   17 بهمن 1399 12:26

      استاد عزیزم بنده نوازی شما مایه شرفم می باشد rose rose

  • محمد رضا درویش زاده   16 بهمن 1399 12:14

    هزاران درود بسیار زیبا استاد گرانقدر بسی لذت بردم applause applause applause rose rose rose

    • علی احمدی   17 بهمن 1399 12:27

      سپاسمندم استاد درویش زاده نازنین منت نهادین بر بنده کمترین rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا