سال ها پیش در دو راهی شهر، همه چشمه ها شراب بودند
سر هر کوی و گذر که می رفتی ، همه سر به زیر و ناب بودند
بچّه بودیم چه ساده و معصوم ، بچّه هایی که خواب بودند
کینه و دشمنی نبود هرگز ،همه پیرو ثواب بودند
* * * * * *
در دو راهی شهر ما خورشید ، گرم و مهربان می تابید .
گاه گاهی که غنیمت می دید روی ماه را می بوسید .
نبش میدان دلگرمی ، عاشقی بود با لبخند ، پریچهره دخترانی پاک
شوخ چشم و مویشان چه کمند
دوره گردی آنجا بود ، عاطفه کشف می کرد .
دست فروشی از آن طرف می رفت و عشق را فرش می کرد .
* * *
آن دو راهی بی نظیر شهر ما ، هر دو راهش پر از شقایق بود .
خالی از دروغ و بوی ریا ، مُتراکم از حقایق بود .
ساحل همیشه مست دریایش همبستر دائم قایق بود .
شبانه روز مُد نبود امّا ، زمان حاوی دقایق بود .
تا دوستت دارم کسی می گفت . یا که قلبی گرم می چرخید .
زمان باز می ایستاد و دقایقی نرم می گردید .
خشم بلای آسمانی بود ، خیانت دوزخی نهانی بود ، کشف نگردیده بود
ریا ، معرفت پلّکانی بود دل بستگی بی اختیار می آمد و عشق چون اَجَل
ناگهانی بود .به جای فصل بهار، یک رنگی و جای تموز، زندگانی بود .
بعد آن موسم عشق و در آخر هم جوانی بود .
******************************************
قرن یعنی همین یک سال ، آنقَدَر که خوش بودیم .
کار و زحمت یه افسانه روز و شب می آسودیم .
ضلع شرقی دو راهی ما ، کوچه ای داشت پُر از نارنج .
تک درختی شبیه دل دادن، سنگ فرشی برای دل بردن
سقف کوچه ما کبوتر بود کبوترانی بلند منقار.
به انتهای کوچه نمی رفتیم ، گفته بودند به ما هشدار.
جای آب ، شراب می بارید . مزرعه واژه ای خیالی بود .
میان کوچه ما امّا ، جای یاسمن چه خالی بود .
****************************************
بازارچه شهر ما موجود در جوار آن دو راهی بود .
شرط ورود به آنجا هم بوسه با لب بی گناهی بود .
غرفه ای داشت عمر می فروخت ، آن یکی عشق رُفو می کرد .
گاه گاهی پریوشی آنجا بوسه را جستجو می کرد
*****************************************
قد کشیدیم در این کوچه ، دست به دامان درخت بلوط .
دهانمان خشک از آلوچه.هرگز فرصت دلخوری نبود .
پا به پای کوچه می رفتیم ، پا به پایمان می آمد تردید .
کوچه ای شبیه منظومه ، ستاره به ماه می خندید .
* * * *
نمی دانم دقیقا کی ولی یک روز بارانی
صدایم زد طنینی زشت
صدایی پُراز پشیمانی
صدایی خشن که به من می گفت
چه بی اندازه هراسانی .
پدرم سر دو راهی بود . قمار نسترن می کرد
مادرم عاطفه می پُخت برای ولیمه مهمانی .
به خانه برگشتم زود ، هوای بی کسی مسموم
مادرم سراسیمه پرسید عزیزکم ز چه گریانی ؟
گفتمش از آن صدای شوم ، از آن نوای پریشانی
از آن مُهر پلیدی که عاقبت خورد به پیشانی
مادرم مرا بوسید ، خنده ای کرد و آهسته
درآغوش کشید کودکی ام و گفت به آهنگ دیوانی
که تا زنده است مادرتوسرافراز می مانی
* * * * * * * * * *
جای خون به رگهامان پرتو نورمی جوشید
گروه نوری ما سپید مثبت بود
و فشار نورمان برای زوال تاریکی می کوشید .
آبشاری بود از جنس شَفَق ، از کجا می بارید نمی دانم
ولی مقصدش آن دو راهی بود .
همه هم سن و سال هم بودیم ، جای درد بی خیالی بود
بال های عاشق دو راهی ما مملو از رنگ پرتقالی بود .
شانه های مادرم درد نمی گرفت ، گیسوانش به سپیدی می خندید
گونه هایش در آغوش یک دیگر، مذهبش شقایق بود
...........................
خانه هایمان در آن کوچه ، عاری از در و دیوار و پنجره بود
نرده ای اگر تو می دیدی ، فرودگاه پرستوی مهاجر بود .
یک نشانه برای گم نشدن ، محل پیوستن دو مرغ عشق .
خلاصه نرده بود و غروب و یک معشوق
وعاشقی که در حصار دقایق بود
* * * * * * * * * *
از آنچه نباید سخن نمی گفتیم
فرش زیر پایمان جاجیم .
کفشهایمان زمین بارانی
دُکمه نداشت پیراهنمان
همیشه در انتظارمهمانی
چون نمی دانستیم دل شکستن را
هرگز نمی شدیم مرتکب پشیمانی .
ریا نبود در دو راهی ما که لطفی کنی تو پنهانی .
سروده :
بابک حادثه
ادامه دارد تا ابد .................
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 09 مهر 1401 18:37
.مانا باشید و شاعر
علی احمدی 13 مهر 1401 21:35
درودها جناب عاجلو مهرتان افزون باد
دادا بیلوردی 09 مهر 1401 22:32
درود. احساستان شیرینه
علی احمدی 13 مهر 1401 21:35
سپاس از حضور شما بزرگوار