تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
طاها  رئیسی

حرص دنیا حرص دنیا حرص دنیا ---- چه گویم از غم و این آز دنیا همه صبح تا به شب درگیر نانیم ---- به بهر لقمه ای در فکر آنیم همه غافل زه این حکمت بمانیم ---- در این وادی چو خر در گل بمانیم ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم رب الغفار المذنبین التجاء به پیشگاه حضرت ولیعصر (روحی لتراب مقدمه الفداء) ای نور خدایی که ز ما پنهانی خود حال مرا تو به ز من می دانی بدکار و سیه نامه ام و دارم امید کز این شب دیجور مرا برها...

ادامه شعر
عباس  یزدی(طوفان)

این وطن دیدی دوباره لاله پرور گشته است از برای اهل عترت شیعه یاور گشته است ای که باور کرده بودی کار دین گشته تمام آن شبیخون بی اثر با لطف داور گشته است از دمشق و کربلا و سامرا، هفت شهر عشق...

ادامه شعر
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)

زلال " جمعه های خسته " از کتاب " طلوع زلال " ________________________________ بی حوصله هستم آماده ی صدها ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله العلی العظیم ما جان به کفان ادبستان ولاییم ما شیفته آل علی (علیه السلام) شیر خداییم دلداده و مشتاق علمدار حسینیم (علیهم السلام) آموخته درس مواسات و وفاییم یک عمر جگرسوخته داغ ب...

ادامه شعر
حسین  ولی خانی

ای با رضا در عهد موسی همنفسْ تو که نیستی هم مرتبه با هیچ کسْ تو با مهر تو خورده محک دریاچه ی قم از شور تو شد پُر نمک دریاچه ی قم کشکول درویشان حق پر از عطایت صد رابعه مثل کنیزان ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم در ذکر محمّد و آل محمّد (سلام الله و صلواته علیهم) ای آل محمّد(علیکم صلوات الله) که دلیل رحماتید حقا که شما جوهر و مع...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله النور تقدیم به محضر امام حسن عسکری(علیه السلام الله) بر محوکننده سیاهی صلوات بر حافظ دانش الهی صلوات ذکر حسن عسگری(علیه السلام) آرام دل است بر مژده پایان تباهی صلوات غبار دستگاه حسی...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

تا افق دیده قـرمزِ پر رنگ میشود حال وهوای‌سیـنه غم‌آهنگ‌میشود گـوئی گرفته دل شمس عالمتـاب آقا٬دلــم برای شمـا تنگ می شود سخت‌است‌دوریت‌آقایِ‌مهربانی‌ها ازهجرانِ تونرمْ دلِ سنگ می شود وقتیک...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

کهیعص آن امام آخرم اینگونه گفت --- از زبان خویش بهر ما بگفت کاف و ها و یا و عین و صاد را دانی که چیست --- این همان رمز امید و زندگیست این همان رمز است که قران کریم --- چون به مریم میرس...

ادامه شعر
عباس  یزدی(طوفان)

قلم راز مگو افشاء نمودی؟ ز زهرا(س) مادرم انشاء نمودی ؟ چرا؟ گفتی مدینه بی وفا شد؟ به دخت مصطفی(ص) قدری جفا شد چرا گفتی حدیث آتش و در؟ ز دل بیرون نکردی زخم آذر چرا بر دشمن زهرا(س) بتازیم؟ ...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

خدایا خسته ام از خستگی ها خدایا خسته ام از سر خوشی ها خدایا میشود اقا بیاید خدایا میشود مولا بیاید خدایا تا به کی شب زنده داری خدایا تا به کی ندبه و زاری خدایا میشود ادم شوم من خدایا میش...

ادامه شعر
طاها  رئیسی

آنکه ایمان در دلت رسوا نهاد لاجرم آزمون بر سر راهت نهاد تو نترس از جبر و هم روزگار تو نترس از زخم و رسم روزگار چون توکل کرده ای پاپس مکش چون خدا با توست پس غم مکش...

ادامه شعر
علیرضا نصیرزاده

ترجیع بندی تقدیم به قلب نازنین صاحب الزمان (عج) ای خسرو خوبان که تمنای تو داریم نومید ز غیریم و تولای تو دایم با عقل فرومایه معمای تو داریم آلوده رنگیم و مصفای تو داریم یاری بده مارا که تو یارا...

ادامه شعر
نسرین سادات(نغمه) غضنفری

شراره ای شررش ماه آسمان شد دل سپردنش ما را بدیده جان شد رخش شده شاهکار عالم افرینش به جام آیینه اش الگوی هر زمان شد به گیتی ای بدرخشید ماه تابان او نوای غزال خوانش اوج ماه شاهان شد خوشا ...

ادامه شعر
سلیمان حسنی

چو میــــــلادِ امــام المرسلیــن شد پُر از عطــــرِ بهــــاری عالمین شد به ارض آمـد ملک ٬ از آسمـــان ها زمین وآسمـــان با هم عجیـــن شد شده شرمنده خـــورشیدِجهـــانتاب نبی شمسِ جهــــان٬رو...

ادامه شعر
عباس  یزدی(طوفان)

هر آنکس منتظر باشد به یاری محال است تا شود مشغول کاری نظافت می کند اطراف خانه فضا را می کند از عیب عاری همه فکرش در این است تا نباشد به راه دلبرش یک دانه خاری تمام لحظه ها چشم انتظار اس...

ادامه شعر
عباس  یزدی(طوفان)

جمعه ها بس که ز غمهای تو بنواخته ایم زندگی را همه در راه تو ما باخته ایم همه جا گشته به دنبال تو اما به غلط ما به سر از تو یکی گرز گران ساخته ایم آن همه فلسفه بی ثمر صبر خموش بی سبب در پی ...

ادامه شعر
حسن کریمی

مناجات
دگر انگیزه سرودن نیست
شوقِ زنگارِ دل زدودن نیست
دلِ من سر بسقفِ سینه مکوب
این درِ بسته را گشودن نیست
زَهره از ما برند مهرویان
عصر ما عصرِ دل ربودن نیس...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

از آتش قنفذ چه بگویم ؟! ...جگرش سوخت وقتی که ز آتش همه بیت پدرش سوخت... آن لحظه که بستند پر و بال علی را سرتاسر آفاق ز اشک بصرش سوخت سادات ببخشند.... میان در و دیوار؟ از ضربه به صورت و کمر ... چش...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا