تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سروش اسکندری

نامَ ت در دفتر تاریخ ثبت خواهد شد تا آیندگان نامَ ت را بر زبان بیاورند « تو محکومی به تکرار تاریخ »

ادامه شعر
حسن سهرابی

زین چرخه تدبیر بجز درد ندیدیم در هاله تزویر دگر مرد ندیدیم از این همه تفسیر خداوند رمیدیم با این همه تکفیر بجز مرگ ندیدیم تهران حسن_سهرابی sohrabipoem sohrabi_hassan...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

«ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما میگذری» مگر از کوچهٔ معشوقهٔ خود بیزاری تو که با مهر و وفا بودی و پابند به عهد پس چرا عهد شکستی؟نکند بیماری ...

ادامه شعر
سامان نظری

ای که توئی جان و تنم آنی که فدای تو منم با دل ما چه کرده ای مهر تو آرام دلم

ادامه شعر
بهزاد غدیری

ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت ویرانه دل ماست که با هر نگه دوست صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف شعف شعر تو که این گونه غزل را به شعف می‌خوانی در هواخواهی خود حال مرا می‌دانی تحت تاثیر دل انگیز نشاط کلمات همچو خورشید برافروخته و تابانی دست در گیسوی خود می‌ بری ای مظهر ناز تا به اطر...

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

قاب کِمبِه تِه خیال رِه شِه دلِ دیفارِ سِه تاَ هَرگِدِر مِه چِش تَنگ بَهی یِه هارِشِم تِه قابِ عکس رِه برگردان قاب می کنم خیالت را بر دیوار  دلم تا وقتی چشمانم تورا بهانه کرد بگزارم در آغوشش...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف #رباعی - شماره ۱۱۶ تماشاگه راز ای دلبر زیبای من ای مظهر ناز ای روی تو در نظر تماشاگه راز حقا که به زیبایی کامل گشته در تو متجلی آیه‌های اعجاز #مهدی_رستگاری بیست و هشتم مهر سال یکهزار و...

ادامه شعر
حسن سهرابی

روزی که تو فرمان دهی جان را فدایت می کنم...... این پیکر آزرده را فانوس راهت می کنم حسن_سهرابی sohrabipoem sohrabi_hassan

ادامه شعر
بابک پولادی

مرا در قرنطینه ی نگاهت... حبس اَبد دار!! آخر می دانم" پشت حصار خیالت... جان می سپارم!!!

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

با آمدنت زلزله ای در دلم افتاد پس لرزه ی این زلزله هر لحظه عیان است خوشحالم از این آمدن زلزله سخت پس لرزه ی آن لحظه ی دیدار و بیان است ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

#رباعی - شماره ۱۱۸ جانمایه جان ای عشق که در زمین دل کاشتمت در قلب نزار خود نهان داشتمت هر چند که از درون مرا می خوردی جانمایه جان خویش انگاشتمت #مهدی_رستگاری شانزدهم مهر سال یکهزار و چهارصد و دو ...

ادامه شعر
سامان نظری

شبی مستم به ره رَستم به از خواب و که تن خستم به نهری خوش صدا ،سیما شکوفا شد دل آن رؤیا قلم دستم نویسا شد که یک آن این به یادم شد تو را ای یار چه من کردم چه سامانی به تنگ کردم که این دنیا ز شاهد ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه العزیز پیمان و پیمانه در انتهای عشق باید بروم دیگر زین منزل ویرانه دل کنده و برخیزم از عشق تو مردانه در هر تپشش کرد این دل نام تو را فریاد دیدی چه خطایی کرد باز این دل دیوانه آوار وجودم را از ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍???? ناز کم کن دلبرا، افسانه میخواهی چرا من که مجنون توام دیوانه میخواهی چرا مو پریشان ، گیسو افشانی به فصل عاشقی بی مروت شانه ی مردانه میخواهی چرا خانه را باعشق ساختم از برای بودنت عاشق...

ادامه شعر
حبیب حسن نژاد

آسان نبود با تو اگر هم‌محل شدم برگشتم از هویّت خود، در تو حل شدم از هر چه کوه، یک سر و گردن بلندترــ بودم؛ به دامن‌ات که رسیدم، کُتل شدم بارید گیسوان تو بر شانه‌های من گفتی: «مرا بپوش!»، سراپا ب...

ادامه شعر
سامان نظری

ای یار که ز عشقت سوختم ز نبودت به دران چِشم دوختم بدانستم که این عشق مرا جان سوز است اما به خوشی بر آتشش افروختم

ادامه شعر
سروش اسکندری

من به این دوست داشتنَ ت عادت دارم تو مرا بخوان به شَهرت تو مرا بخوان به دورترین رویایَ ت تو مرا بخوان به اُفق نگاهَ ت تو مرا بخوان به باران به سلامَ ت به لبخندَت من به این زندگی دوباره عادت دارم من لح...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

من در خیالم با تو در جنگم اما کنارت با تو یکرنگم شاید که جنگ با نباید ها کابوس هر شب بوده، دلسنگم هر لحظه با خود در خودم تنها در کوچه های بی تو می لنگم شاید نیازم دیدنت باشد باید بفهمی با تو همسنگم من...

ادامه شعر
سروش اسکندری

تو به من گفتی تو را زخود برهانم یا نرهانم باکی نیس دانم تو مرا بازیچه خود بکنی یا نکنی شکی نیست تو به من گفتی : تو اگر غریبانه بروی آن سوی مرزها باز من تنها بمانم یا نمانم احساسی نیست تو چمدانت را بس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا