✍???? ناز کم کن دلبرا، افسانه میخواهی چرا
من که مجنون توام دیوانه میخواهی چرا
مو پریشان ، گیسو افشانی به فصل عاشقی
بی مروت شانه ی مردانه میخواهی چرا
خانه را باعشق ساختم از برای بودنت
عاشقی دلمرده و افسرده، میخواهی چرا
سال ها جنگیده ام تا عشق ابرازت کنم
با رقیبان صحبتی رندانه میخواهی چرا
باز کن آغوش خود را تاکه ماوایم شود
همنشین خارها پروانه میخواهی چرا
از برای ان رقیب بی مروت عشق جاری میکنی
همدمی زیبا ولی دردانه میخواهی چرا
شاه بیت غزلم با عشق خود پرواز کن
زاغکی زشت و سیاه همخانه میخواهی چرا،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 17 مهر 1402 22:11
!درود
سامان نظری 18 مهر 1402 22:08
بسیار عالی
حفیظ (بستا) پور حفیظ 19 مهر 1402 08:59
درودها بانو جُر!
شعرتان را خواندم بسیار زیبا بود درود بر شما