آسان نبود با تو اگر هممحل شدم
برگشتم از هویّت خود، در تو حل شدم
از هر چه کوه، یک سر و گردن بلندترــ
بودم؛ به دامنات که رسیدم، کُتل شدم
بارید گیسوان تو بر شانههای من
گفتی: «مرا بپوش!»، سراپا بغل شدم
من خاکِ سرد بودم و تب کردم از جنون
بوسیدمت چنان، که به آتش بدل شدم...
عابد به پارسایی و عاقل به عافیت
من لب زدم به لیلی و ضربالمثل شدم
•
مشغول مُثله کردنِ خود بودم از ازل
از خویش تکّه تکّه بُریدمـ غزل شدم.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 17 مهر 1402 22:11
درود بر شما
حبیب حسن نژاد 17 دی 1402 21:26
سپاسگزارم عزیزید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 20 مهر 1402 11:01
درودها جناب آقای حسن نژاد
بسیار زیبا دلنشین ومخاطب پسند سرودهاید
همارو سبز مانیدو شاعر
حبیب حسن نژاد 17 دی 1402 21:26
زنده باشید