تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
پروانه آجورلو

عاشقی یعنی؟! عاشقی یعنی نوشتن از تو و خندیدنت صد غزل سازم برایت لحظه ی بوئیدنت عاشقی یعنی نگاهم را بدوزم من به در وه چه زیبا می شود آن لحظه های دیدنت عاشقی یعنی تو باشی در تمام لحظه ها لحظه های با تو...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

《غم عشق》 غزل ساقیا حال دلم خوش نیست پُر کن ساغرم تیر غم بشکسته امشب ساقیا بال و پَرم شام تارم را چراغ روشنی در خانه نیست ظلمت شب همنشینم گشته کو آن دلبرم مطربا سازی بزن تا مرغ دل خوشخوان شود غم ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف رفتن رفت یار و خیره در رفتن گذشت لحظه ها در آه و در شیون گذشت کوره تب گشتم از آن التهاب کوهی از داغش به جان و تن گذشت داغ دل جوشید و اشک سرد شد اشک شد سیلی و بر دامن گذشت آه من در آن د...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????مـحـبـوب مـن بـمـان برایم ارے تو،، طو را مے گویم، بمان برایم آن زمانے که تنهایم، همراهم شو مرا از جاده هاے خیالت بگذران، محبوبم بے تو همچو شقایقی، در میان میان مردابم، مرا بغل کن با بوسه ...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه االطیف وقت دیدار امشب ز ره رسید و گردید وقت دیدار در آسمان چشمم شد ماه من پدیدار می بویم از شمیمش بوی صمیم عشق و از طلعت نگاهش گردیده بخت بیدار می گیرمش به بر تا سر تا به پا ببوسم آن پیکر ا...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

هیچ راهی جز‌نشستن با دل تنها نمانده جز همان چشمان زیبا هیچ چیزی جا‌نمانده قلب پاکم هدیه دادم بی‌وفایی شد جوابم مهربانی باوفایی چون در این دنیا نمانده امتحان کردم وخوبی بارها تا بی نهایت ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

. از غربت و تنهایے مے ترسم، از ریختن برگ ها و شاخه ها مے ترسم ازدگرگونے رنگ ها، و از دو دلے هاے آسمان،که. گاهے صاف، وگاهے ابرے است مے ترسم برگ و شاخه،که بهم وصل هستند،مگر عاشق یکدیگر نیستند؟ ...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

✍????هر صبح حس حضورت را،، نقش بودنت در کنارم را در خیالم وَ به روی بومِ قلبم نقاشے میکنم. این صبح دوست دارم خانه‌ی میانِ دستانِ گرمت پذیرای دستان سردم باشد، دیوانه ام و دیوانگے کردن را باتودو...

ادامه شعر
مهدیه  باریکانی

دلم کمی گم شدن را و فراموشی همه چیز و همه کس را میخواهد همانند داستانی که تو سرتیتر آنی در آغوشت گم شوم و نفهمم آخرم چه می شود؟! ✍️مهدیه باریکانی...

ادامه شعر
محمدامین آقایی

قوی تر آمدم اما خداقوت به بازویت که بردی لشکر قلب مرا با تارِ گیسویت نمی دانم چه وردی خوانده چشمانت درون شهر که هر جادوگری مانده است در تفسیر جادویت شبیه شعر می ماند نگاه گرم و گیرایت پر از اسرار پن...

ادامه شعر
کوثر نجفی

خانه‌ات آباد دلبر مویت تلاطم می‌کند نگاهت اغوا می‌کند بویت شیدا می‌کند تو بتی یا که خدایی دلبر؟ که اینگونه تنم را محتاج روح و روان می‌کند کوثرنجفی_چشمه...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

محبوب من،، در خیال به تو هیچ چیز را نخواهم فهمید گاهی گریه میخواهد دلم گاهی با لبی خندان نظاره میکنم سقف کاشانه‌ام را گاهی تمنایت میکنم‌ که پدیدار شوی گاهی با چشمانی پر از اشک تندیس خیالی تو را...

ادامه شعر
محسن صحت

دمی به گوشه‌ی چشمی بران به ما نظری تو کز دو مشکیِ چشمانِ ساده معتبری من آن پرنده‌‌ی زیبای شهر دل بودم جنون مرا کشانده بر زوال بال و پری #محسن_صحت...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه العزیز انتهای جفا ای کاش انتهای جفا می رسید زود دلهای ما به کنه وفا می رسید زود از چاه غم نجات میسر شود اگر دوران ما به دور صفا می رسید زود می رفت دوره غم و طی می شد این زمان روز وصال ما ز ق...

ادامه شعر
سپیده اسدی (مهربان)

باهم باتو آسمانم آبی ست روزها ثانیه ها سقف آرزوهایم آبی ست. خاطره ات که شادشود: میتوان از مرز تلخی ها گذشت؛ عطراقاقی راچید، بال گشودوبه زمانه دلخوش کرد. می آیی؛ با نگاهی که پر از شیطنت آهوهاست ، ب...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف تکیه عاشقانه شد قلم پای من و تو به مسیر عشقت بس که در عشق تو بدخلقی و کج رفتاری در ره عشق #عصاکش به ادامه رفتیم به تلاقی چو رسیدیم به مهر و یاری بس کن اینک تو جفا را و به آغوشم آی به م...

ادامه شعر
امید کیانی

بالای سرت فرشته پرواز کند هر لحظه تو را خدا برانداز کند خورشید برای دیدن چشم تو شب با قصد سحر سفر چون آغاز کند با مخمل گیسوی تو بازار چه کرد باید که به فکر پیشه بزاز کند دیدم که به لبخند ز...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف ذوق عشق به کار عشق بکوشید و فکر غم نکنید به غصه شبهه در این کار محترم نکنید به ذوق مستی و عشق آمدم به میکده باز مرا ز جمع حریفان عشق کم نکنید به عشق پاک توام آرزوی پرواز است قسم به عشق ...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

حرفهایت،حرفهایم را بُرید ای که حرفت از شِکر شیرین تر است من نمیگویم بگو تا بشنوم گوش از من، گویش از تو ،حرف تو رنگین تر است نصرت اله صفی زاده ...

ادامه شعر
نصرت اله صفی زاده

باعث دردم شدی درمانگرم درمان نکرد گفت:«باید درد باشد تا که درمانت کنم». نصرت اله صفی زاده (لوران)...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا