.
از غربت و تنهایے مے ترسم، از ریختن برگ ها و شاخه ها مے ترسم
ازدگرگونے رنگ ها،
و از دو دلے هاے آسمان،که. گاهے صاف، وگاهے ابرے است مے ترسم
برگ و شاخه،که بهم وصل هستند،مگر عاشق یکدیگر نیستند؟ چرا برگ ها میریزنند و شاخه ها را تنها مے گذارند،، علت چیست؟
من از جواب سلامے که بوے آشنایے ندهد مے ترسم، آری، سلامے که از،سر اجبار باشد، لرزان به زمین، مے افتد،
از نور هاے کم سو مے ترسم.،، نورے که قلب را روشن نکند بیشتر کدرش میکند،،،، حس میکنم شاخه ے درختان، ،، وقتے برگ هایشان ، برگ هایشان زرد میشوند و میریزند، غربت ودلتنگے عجیبے دارند،،، امروزه، براے ما زندگی، فقط در یڪ گوشے موبایل ، خلاصه شده،، و قرص هاے آرام بخشے که آخر شب از یر بے خوابی، همانند نقل ونبات بالا میندازیم،، اصولا تبعید شدگانے هستیم، که محل تبعیدگاه مان، یڪ صفحه، مربعے شکل مانیتور گوشے هست، اینستا، شده، خانه ے پدری،، فیسبوک،، خانه ی، اجدادے مان، حال تلگرام،ووو،،، بماند که شاید وقت کافے نداشته باشیم برایشان، محدود شده ایم، به گوشی، در آسمانش پرواز میکنیم،تلفن همراه همیشگے ما شده،در آغوشش میگیریم همچون گوهرے گران بها، حتے وقت خواب،زل میزنیم به صفحه چت،و،منتظر،،،،،اے کاش کمے مهربان تر باشیم،، دوست من،،، اے کاش ، میتوانستم،به تو بگویم
که با من چه میکنی
تو جانے در جانم میآفرینی..
تو به من اطمینان میدهی
که فردایے وجود دارد . دوست داشتنت همانند پیراهنم هست،،،میپوشمش،.و امیدوارم،،زندگی،برایمان خوب باشد،.پر از امید، آرزو،، موفقیت،، بیاییم کمے مهربان تر باشیم،،،،،،،،#مهربانی_زیباست،،#آذریان،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 فروردین 1402 16:18
.مانا باشید و شاعر
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 12 فروردین 1402 00:16
درود بر شماگرانقدر
بسیار زیبابود
دکتر سیدمحمدرضا لاهیجی 16 فروردین 1402 21:05
سلام
شب خوش
ارسالی غزل نمیتواند باشد
زیرا غزل تعریف و تکلیف خاص خود را دارد
آنچه مشاقی فرمودید در نهایت امر پس از ویرایش میتواند متن ادبی یا دستنوشتهای باشد!