تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سینا عباسی

خبر دهید به خلایق ، خدیجه مادر گشت که عالمی همه از عطر و یاس و عنبر گشت دوباره باز دل احمد به نور روشن گشت قلوب اهل دو علم یقین و باور گشت کنار چشمه ی کوثر دلیل خلق خدا و عرش و فرش عظیمش وجود دختر گش...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

من شاعر غم های معصومیت آزارم من آن مدارگیج وبی فرجام پرگارم درود من حلول عشق بهت انگیزدیگرنیست شایدغمی پنهان درون خشم خوددارم آیااگراوبودآنالیزش نمیکردی؟ آیانمیگفتی بگو!تاصبح بیدارم؟ حالا تابایک خنده ...

ادامه شعر
عنایت کرمی

تو زین منازعهٔ بی ثمر چه می خواهی ز جانِ نیمهٔ این بی سپر چه می خواهی تو باغِ سبز دلم را، چونان خزان کردی ز باغ تشنۀ بی بار و بر چه می خواهی نمانده شاخه و برگی ، درختِ بختم را ز دارِ دل نگران از تبر، ...

ادامه شعر
علی معصومی

قمار سرنوشت تو آهو چشم سنگین دل، خرابم می کنی آخر به آتش می کشی روزی، کبابم می کنی اخر من از هُرم نفس های تب آلود تو دانستم چنان نیلوفری در پیچ و تابم می کنی آخر اگر چه مثل تاکی گرد ایوان تو می ...

ادامه شعر
امین مقدس

«کَشتیِ گَشتی» هرگز نگو شخصی غنی، آن یک فقیر است ظاهر ملاکِ چشمِ انسانِ حقیرست سُخره نگیراز پوشش هم‌کیشِ درویش عالِم به عالَم چشمِ او از زرق سیر است هرگز نخور گولِ توان و زور و بازو زیرا برای فیلْ ...

ادامه شعر
کاظم قادری

ندیدم و نشنیدم زکس وفای عظیم را بجز وفای به عهد آن یگانه ی رحیم را تعلل بس است بیا به سمت خانه ی دوست که  در جهان گسسته نیابی مثل این حریم را در این زمین پر آشوب چه جای دلبستگیست رها کن این شهر بازی...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

قدم قدم به دل من چوسنگ آمده است دلت به عرصه ی عشقم به جنگ آمده است و پیش دارسپاهت،کمان ابرویت که لشکردلم ازآن به تنگ آمده است بریزخون دلم راتوازیسارویمین بریزکزمژه هایت فشنگ آمده است غرورزخمی دل راشکس...

ادامه شعر
امین مقدس

«سنگِ خارا» "دلِ‌من" ریگِ گیرِ بَندِ صحراست اسیرِ لوتِ عشقت،ْ لاتِ شیداست منم سنگِ صبورِ غصّه بی‌تو جوارِ خارِ ماتم سنگِ خاراست کنارِ من نشسته کوه و نی‌زار نباشی، صوتِ غم با بینواهاست نفس‌هایت پُر...

ادامه شعر
علیرضا  شریف زاده

گفته بودم که در این شهر غباری مانده سالها چشم ترش خیره به یاری مانده رنگ نارنجی پیراهن من رنگ خزان از من پیر مگر برگ بهاری مانده؟ اشک عشاق دل آشفته چنان راه افتاد که روان در پی تو چشمه جاری مانده ی...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

چشم تو هر دم به هم ریزد خیالم را به هم می کند رندانه و مستانه اوضاعم به هم ××××××××××××××× تو پریشانم کنی درموج موهایت ، چوباد تا که موی مست تو برشانه ام ریزدبه هم ××...

ادامه شعر
کاظم قادری

در بازی چشم تو با چشم رقیب, من ساده باختم تو شاد بودی و من در میان آتش حسرت گداختم تو رقص کنان به خانه ی دلگشای مهربان خود رفتی من اما به سوی خانه ی اجل چه مشتاقانه تاختم مثل قدیم زمین ظرفیت عشق مرا...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

دل انـبــار مـاتـمـسـت ؛ از چـه بـایـد گـفـت ؟ تـن کـولـه‌بـار غَـمَـست ؛ از چـه بـایـد گفـت ؟ وای بـر حـال آن درخــت ، پـهـنـه بـر کـاهـی : دولا پـیـچ و خَـمَـسـت ؛ از چه بـایـد گـفـت ؟ خنـده ، گـر...

ادامه شعر
علی معصومی

عزیز در جستجوی چهره ماه توام عزیز دلبسته دو چشم سیاه توام عزیز از من نگیر برکت باران دیده را من عاشق دوقطره نگاه توام عزیز بگذار تا بیویمت ای عطر عاشقی جامانده ای به نیمه راه توام عزیز شب را به اب...

ادامه شعر
بهاره میرشفی
امین مقدس

«حامی» ای که در گویشِ شاعر تو به من کاکامی یا تو خواهر! دَدِه‌‌ام هستی و پیشم نامی یارگیری بکن از "ذوق" برای کامت غلبه تا بکند هنگِ تو بر ناکامی نامِ "آرام" برازنده‌ٔ اقیانوس‌ست پس بزرگی اگر ای دو...

ادامه شعر
علی معصومی

ادم شدم عمری غزل شدم که غزالی شوی مرا با هر بهانه خواب و خیالی شوی مرا در کوچه های خسته تر از بی ترانگی عطری به روی رقص شلالی شوی مرا باران شدم که چکه چکه به شنزار آرزو سرچشمه های آب زلالی شوی مرا ...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

دیگرغروب سرم غمم خرنمیشوم خون شددلم زتاب وتبم خرنمیشوم ای کاش چون قناری ام تنها صداشوی تنها دلیل بیش وکمم خرنمیشوم میخواهی ازچراغ شبم زودبگذری تاکه رسی به قاب تنم؟خرنمیشوم گفتی که درهبوط تنم نقش مریمی...

ادامه شعر
علی اصغر رضایی مقدم

پیری رسید و رفت ز دستم جوانی ام هر چند در بهار گل نوجوانی ام ره توشه ی بهاری من رفت از کفم گم گشت و ناپدید به راهی جوانی ام آغاز راه، آخر ره گشت و این میان حظی نبرد از ره خود زندگانی ام تارم شکست و بل...

ادامه شعر
امین مقدس

«غزلِ یار» ای کعبه‌ٔ من! دورِ توِ دوّار بچرخم با قُطرِ زیاد و کمِ پرگار بچرخم با پرچمِ لبّیکْ منم کفترِ زوّار حولِ حرمِ عشقِ تو هربار بچرخم حتی چه قشنگ‌ست به ما سایهٔ نازت بر سروِ تو با پیچکِ دیوار...

ادامه شعر
علی معصومی

بعد از تو بعد از تو دائم با خودم درگیر هستم شاکی ترین آواره ی تقدیر هستم وقتی مرام و مذهبم جز عاشقی نیست خواهی نخواهی لایق تکفیر هستم مثل پر کاهی که می افتد در آتش در التهاب و چرخش و تغییر هستم ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا