تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
رضا شیخ فلاح لنگرودی

خداوندا مرا آن دِه که باید دلی محکم وَ صبری بی نهایت که محتاج توأم تنها و تنها در این شب های دلتنگی و غربت که محکومم به تقدیری پر از درد کنارم باش با من تا همیشه که جز تو یاوری دیگر نخواهم.....

ادامه شعر
طارق خراسانی

همگان می دانند که زمین رفتنی است و صنوبر زیباست نسترن مالِ زمین است و هر ذرّه ی سیاره ما، عاشقِ خورشید است و ه که خورشید، به هر ذرّه محبت دارد!! و همین نکته بس است، تا بدانیم که خورشید به یک...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

تنها بخاطر لیلی شاعر شدم ولی در جمع شاعران من یک غریبه ام لیلی من ببین دیگر برای من بازی تمام شد عمرم بپای عشق خیالی حرام شد...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

زندانبان عشق وآ روزهایم مرا هرگز نکن آ زاد از زنجیر گیسویت تو میدانی که من از دشمنان عشق می ترسم بدون عشق تو ای مهربان یک لحظه می میرم...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

بیهوده سالها کنار تو زیستم از دست ظلم تو عمری گریستم پیغام داده ای که می آ یی بدیدنم زحمت نکش عزیز دلم من خانه نیستم...

ادامه شعر
رضا شیخ فلاح لنگرودی

عجب زالوی جان سختی ست نفرت که جای نیش آن درمان ندارد تعفن یادگار زخم چرکین زبانی ست که می کارد درون آدمی درد و تا ویرانی کامل تو را در چاه تاریک و سیاهت می کند حبس بیا بگذر و َ بگذار درون...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

گیسوانت را بباد نده بگذارنگاهت کنم ببین پیش چشمانت فدای تو میشوم طوفان بپا نکن مرا باد می برد

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

من شاعرم ولی این شعرهای گرم در قلب سرد تو هرگز اثر نکرد

ادامه شعر
حسین  شفیعی بیدگلی

دور از وطن تبعید شدم به شهر آدمکها لبریز پاییزم لبریز آب انگورند موهوم تلو تلو میخورند به من فحش میدهند در این جاده های دروغ لبریز پاییزم خواهرم دوشیزه ی آبی در سرزمین مقدس زیر آوار مانده ...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

کجا رفتی عزیز دل بدون تو گل لبخند خشکیده است بر لبهای شیرینت بدنبال تو میگردم ببین تنهای تنها یم دوری از تو یعنی مرگ تو بودی ساقه منهم برگ جفا کردی جفا کردی تو شیرین را رها کردی صدایت باز می...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

یک آ روز دارم عزیز دل عاشقانه نگاهم کن و بعد برو نزد دشمنان روسیاهم کن به آ ن نگاه قشنگت تو روبراهم کن گذشتم ازدنیا مراپراز گناهم کن...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

نه کسی درد مرا میداند نه کسی شعر مرا میخواند همه با خنده زمن میگذرند و کسی گوش نمی خواهد کرد درد ها بسیار است که نگفتن شاید بهترین درمان است...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

به روزگار سیاهم بخند ای بیرحم فقط نگو تو به دشمن که ساده دل بودم

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

راهی نمانده است با پرچم سفید تسلیم میشوم دیگر به آ خر خط من رسیده ام کفگیر شعر من به ته دیگ خورده است شعری نمانده برای سرودن قانون جنگ را رعایت نمی کنی شلیک میکنی این غیر ممکن است پرواز می ...

ادامه شعر
ابوالحسن  انصاری (الف. رها)

آرزو خوش ترین لحظه های صبحگاهی بود آن روز قطره های با طراوت اشک های ابر رحمت در پی هم بی امان می چکید از زیر بام آسمان بانوایی دلنشین یکریز می بارید باران محو آن بودم ک...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

این عکسهای تو مرا دیوانه می کند هر روز من در جستجوی عشق با دیدن نگاه تو سرگرم میشوم اما چه سود در چشمهای تو ردی ز عشق قدیمی پیدا نمی کنم...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

تو که می دانستی دل من می شکند بی خبر بار سفر رابستی بعد تو تکه های دل من بند نخورد

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

! مادر تو یاس سپیدی تو مریمی بعد ازتو آ سمان دلم بی ستاره شد آ خر چگونه سرایم شعری برای تو این رنج نامه است دیگر نمانده برایم بهانه ای لبهای بسته ام نسراید ترانه ای حالا که نیستی لبخند از دیا...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

( خداحافظ رفیق ) رفته ای تنها ی تنها منتظر چشمـم به دَر من شدم بیمـارِ تـو کُن دوایـم ای طبیبِ با وفایم چشـم بـگشـا تا ببینـی اشکهایـم در فراقـت شد زِ شادی خانـه خالـی بی تو دیگر رفته ا...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

مرگ را باید ما همه باور بکنیم مهربانتر باشیم توشه‌ای بر داریم وقت رفتن که رسید دستها را بتکانیم و بر هم بزنیم همه میدانند که دست خالی رفتن یک رسم است...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا